یللم الشات، رمان کوتاه «پنیر هلندی» را در سال 1933 نوشت. این کتاب، مشهورترین و برجستهترین اثر او محسوب میشود و در میان آثاری که به زبان فلامان (هلندی-بلژیکی) نوشته شده، رکورددار بیشترین ترجمه به زبانهای دیگر است. پنیر هلندی از زبان کارمندی تقریباً پنجاهساله به نام «فرانس لارمانس» روایت میشود که شغل اداریاش را در سودای تجارتی پرسود رها میکند. آنچه لارمانس را به چنین ریسکی وامیدارد، پیشنهاد عمدهفروشی پنیری از هلند است که قصد دارد نمایندگی فروش پنیرش در تمام بلژیک و لوکزامبورگ را به لارمانس بدهد.
هدر گودنکاف در کتاب «مهمان شبانه» اسرار خانهای را برایتان برملا میکند که شاهد قتل دو نفر و نیز ناپدید شدن یک دختربچه بوده است. رمانی مهیج و تراژدی که مخاطب را تا آخرین صفحهی کتاب در خود غرق میکند و با پایانی غیرمنتظره، او را غافلگیر خواهد کرد. آوانامه با همکاری «نشر آموت» کتاب «مهمان شبانه» اثر «هدر گودنکاف» را با ترجمهی «مریم رفیعی» در قالب کتاب صوتی تولید و منتشر کرده است. روایت کتاب برعهدهی «مریم پاکذات» بوده است.
رمان «تمام چیزهایی که میبخشیم» سومین کتاب از مجموعهی «تمام چیزها» و ادامهی رمان «تمام چیزهایی که باقی گذاشتیم» است. این اثر نخستین بار در سال 2018 انتشار یافت و دوستداران ادبیات جهان را سیراب کرد. اگرچه «ایان» عکاسی موفق است و همسر و دختری دوست داشتنی دارد، اما انگار نمیتواند خود را از فکر به سالهای جوانی و یک اشتباه بزرگ خلاص کند؛ اشتباهی که باعث شد مادرش از آنها فاصله بگیرد و خانوادهاش نابود شود. پس از مدتی، یک سفر عکاسی مهم برای «نشنال جئوگرافیک» پیش میآید و «ایان» مجبور میشود دست به انتخاب بزند: گذشتهاش را نادیده بگیرد یا اینکه از طریق به خطر انداختن آیندهاش، برای جبران اشتباهات گذشته تلاش کند. این رمان، تمامی گرههای داستانی در دو کتاب قبلی را حل و فصل میکند و همچنین، تصویری جذاب از زندگی «ایان» را به نمایش میگذارد.
یآ جاسی در نخستین رمانش به نام «به خانه بیا» از زندگی و سرنوشت متفاوت دو خواهر آفریقایی میگوید. جاسی در «به خانه بیا» مخاطب را از آفریقا تا آمریکا با خود همراه میکند و ضمن روایت داستان اصلی، تصویر کامل، باورپذیر و صادقانهای از فضا، شخصیتها و ارتباط میان آنها ارائه میدهد. هر فصل از رمان از زاویهی دید یکی از نوادگان افیا یا اسی روایت میشود،
«کسی که میشناسیم» بهترین عنوانی است که میشود برای این رمان انتخاب کرد. شاری لاپنا اینبار با هیجانی در یک محله روبرویتان میکند، همسایههایی که میشناسیم و هر کدام رازی دارند. «کسی که میشناسیم» داستانی بینهایت جذاب از یک حادثهی جنایی در محلهای کوچک است که ذهن شما را بارها و بارها با این پرسش که قاتل حقیقی کیست و چه چیزی را از دیگران مخفی نگاه میدارد، درگیر خود میکند. هیچکس مثل شاری لاپنا نمیتواند ترس و پارانویا را به تصویر بکشد. کتاب جدید او شما را به جویدن ناخنهایتان وا خواهد داشت.
کتاب «کشتن عمه خانم» نخستینبار در سال 1981 انتشار یافت. در این اثرِ بورسا، طنزی تلخ و گزنده نهفته است که فریاد نسلی از نویسندگان لهستانی را در دل خود دارد. این راسکولنیکوفِ لهستانی تصویری متفاوت از جنایات و مکافات را پیش روی خوانندگان میگذارد. قتلی که پهلو میزند به قتل پیرزن رباخوار در «جنایت و مکافات» داستایوسکی و مردک الجزایری در «بیگانه»ی کامو.
«ادیپ در جاده» داستانی است با بارقههای عمیق روانشناختی که به روایت زندگی مسافری در جاده میپردازد. هانری بوشو در رمان «ادیپ در جاده» از سرگردانیهای قهرمان داستان، روایتی منحصربهفرد ارائه میدهد. قهرمان داستان ندانسته پدر خود را میکشد و در ناآگاهی محض با مادر خود وصلت میکند؛ پس از برملا شدن حقیقت، چشمان خود را کور میکند و قدم در جادهای میگذارد که از پایانش هیچ نمیداند. این رمان اثری مدرن، چندوجهی و غنی از نویسندهی بلژیکی است که یکی از بزرگترین اسطورههای دنیای کهن را به شکل خیرهکننده و جذاب با گذشتهی خود روبهرو میکند تا در پایان مسیری متفاوت و پر از فراز و نشیبهای روحی و جسمانی، به شناخت هستیاش دست یابد.
رمان «دختر خوب» رمانی است چندصدا که در زمانهای گوناگون و از منظرهای متفاوت داستان را پیش میبرند. «اِوا»، «گِیب»، «کالین» و «میا» هرکدام روایت فصلهایی از کتاب را بر عهده دارند. ماری کوبیکا در این اثر فضایی تعلیقآمیز و معمایی خلق کرده و مخاطب را کنار خوانوادهای قرار میدهد که به نظر خیلی خوشبخت میآیند. اما منظرهها از دور زیباترند و از نزدیک، خیلی چیزها آنطور که بهنظر میآمده نیست.
رمان دو راوی اول شخص دارد؛ آدرین و ونسا. مخاطب هر فصل ماجرا را از زبان یکی از دو نفر میشنود. گاه این روایت تکمیل کنندهی هم هستند و گاه زاویهی دید جدیدی پیش روی شنونده میگذارند. مادر و خواهر ونسا پیش از سی سالگی درگذشته بودند و ونسا هم امید چندانی به زندگی طولانی نداشت. اما شرایط به شکل غیرمنتظرهای برای ونسا تغییر کرد و دید و انتظارات او از زندگی را متحول کرد. میتوان انتظار داشت که داستان به همین شکل پیش نخواهد رفت و چالشهای فراوان دیگری پیش روی این دو نفر خواهد بود.
راوی «زنِ پشت پنجره» زنی است به نام «دکتر آنا فاکس» که از «آگورافوبی» رنج میبرد؛ یعنی از حضور در مکانهای باز و شلوغ میترسد. هراس آنا و جدایی از همسرش، او را سوی یک زندگی منزوی در خانهای بزرگ سوق داده است. زندگی جدید آنا در انزوا، احساس گناه و هجوم غمها، با روی آوردن به الکل، شطرنج بازی کردن آنلاین، تماشای فیلمهای قدیمی و گفتوگو با روانکاوش میگذرد. اما اینها هیچکدام عادتی نیستند که بار پیشبرد داستان را بر دوش بکشند. آنا زمان زیادی را صرف جاسوسی همسایگانش میکند. خانوادهی راسل که بهتازگی به خانهی روبهرویی نقل مکان کردهاند، توجه راوی داستان را جلب میکنند. پدر خانواده، مردی کنترلگر به اسم «آلیستر» است و مادرشان هم «جین» نام دارد؛ کسی که آنا دورادور از او خوشش میآید. در یکی از همین جاسوسیهای آنا است که میبیند جین مورد اصابت ضربات چاقو قرار میگیرد. فاکس فوراً با پلیس تماس میگیرد. خانوادهی راسل هر اتفاقی را انکار میکنند. حتی آنا زنی را میبیند که مدعی است جین است و کسی حرف او را نمیپذیرد که این زن، همان جین نیست. داستان وارد فاز تازهای میشود و معماهای بسیاری در ذهن مخاطب شکل میگیرد که بعضیشان با جلو رفتن داستان تشدید میشوند و بالاخره مخاطب داستان هم همراه با قهرمانش، سر از ماجرا درمیآورند. راوی اولشخص را بهتعبیری «راوی غیرقابل اعتماد» نیز میخوانند. در «زن پشت پنجره»، فین با هنرمندی از تمام قابلیتهای روایتش استفاده کرده و تشخیص مرز بین حقیقت یا برداشتهای آنا فاکس از حقایق گاهی بسیار دشوار میشود. و همهی اینها دلایلی هستند که این رمان با استقبال گستردهی مخاطبان مواجه شده و شنیدن نسخهی صوتی آن هم میتواند تجربهای پر از هیجان و لذت را به مخاطب هدیه دهد.