کتاب «انسان و خدا»ی لوک فری، سه فصل کلی دارد اما با مقدمهای غنی در باب معنای زندگی آغاز میشود. نویسنده در این قسمت از مباحثی چون «رویگردانی از یک سؤال»، «ابتذال سوگواری»، «سکولاریزاسیون و فراموشی معنا»، «تجدید دیدار با آیین بودا»، «ساختار شخصی معنا»، «پایان اخلاق الهیاتی»، «طرد استدلالهای مبتنی بر حجیت یا رد استعلا»، «استعلا در درونماندگاری»، «ارزش و اعتبار گذشته، زایش آگاهی تاریخی و کشف ناخودآگاه» و «استعلا در چارچوب حدود اومانیسم» تشکیل شده و در پایان «فرضیههای این کتاب» را بهاجمال بیان میکند. فری در فصل نخست بهتفصیل از «انسانیسازی امر الهی» و در فصل دوم از «الهیسازی امر انسانی» سخن میگوید. نویسنده پس از بیان این فرآیند دوگانه، سومین فصل را تحت عنوان «امر مقدس با چهرهای انسانی» آورده است و فرضیههایش را در این فصل تکمیل میکند. اما «نتیجهگیری» قسمتی است که تمام فرضیهها و اندیشههای فری را گرد آورده و پیکرهی «انسان و خدا» را بهطور کامل شکل میدهد.
آنا زگرس داستان ترانزیت را از مارسی و در تابستان 1940 تعریف میکند. الگوی نویسنده برای این اثر، شرایط سیاسی و تاریخی است که در سالهای گریز تجربه کرده بود. فرانسه به اشغال آلمان درآمده. جمعیت کثیری متشکل از افرادی که تحت تعقیب نازیها هستند، در این گوشه از فرانسه گرد آمدهاند و سراسیمه در پی راهی برای دریافت ویزا هستند تا با فرار به سرزمینهای آن سوی اقیانوس، جان خود را نجات دهند. در این بحبوحه، آدمهایی یکسر غریبه، در کافههای شهر، میانهی راه یا این و آن سفارت، با هم روبهرو میشوند و در درنگهایی هرچند کوتاه، بیمها، امیدها، ترسها، رؤیاها، شورها و انگیزههایشان با هم پیوند میخورد. در این میان، راوی و شخصیت اصلی ترانزیت، مکانیک جوانی به نام «زایدلر» است که خود را جای نویسندهای مُرده جا میزند و میکوشد از مدارک او برای ترانزیت استفاده کند. نویسنده که «وایدل» نام داشته، همسری دارد به نام «ماری»؛ زنی که در جستوجوی همسرش و دنبال ردی از او، شهر به شهر دنبال زایدلر میرود.
داستانی که برام استوکر در «دراکولا» خلق کرده، از جهات بسیاری بدیع است و شیوهای که برای روایت آن استفاده کرده، اثرگذاری و عمق آن را دوچندان کرده. کتاب هیچ قهرمان اصلی یا راوی دانای کلی ندارد. تمام کتاب از یادداشتها، بریدههای روزنامه و نامههای شخصیتهای مختلف داستان تشکیل شده است. «جاناتان هارکر» روایت را آغاز میکند و از سفرش به قصر کنت مینویسد. همسرش «مینا» و دوستش «لوسی» با یکدیگر نامهنگاری میکنند و از روزگارشان میگویند. «مینا ماری» علاوه بر این، خاطرات روزانهاش را ماشین میکند و بخشی از داستان را پیش میبرد. روایت دیگر از یک بیمارستان روانی است؛ پزشک این بیمارستان «جک سیورد» یکی از جذابترین خطوط روایی داستان دراکولا را به عهده دارد. و از جایی، پروفسور «وان هلسینگ» وارد ماجرا میشود که شخصیتی است بسیار پیچیده و ورودش به داستان، بر گیرایی آن میافزاید. استوکر این روایتها را طوری کنار هم چیده که به جذابترین شکل ممکن به کنت دراکولا و آدمهای دیگر ماجرا نزدیک میشویم و در عین حال، این شیوهی نگارش باعث شده مطالب هرچه بیشتر حقیقی و باورپذیر به نظر رسند. مخاطب «دراکولا»، قدم به قدم با کاراکترهای برام استوکر همراه میشود، با آنها زخم میخورد، مأیوس میشود، انگیزه میگیرد و برای پیروزی آنها در مقابل این خصم شرور، آرزوی موفقیت میکند.
سوکال و بریکمون «چرندیات پستمدرن» را در سال 1997 ابتدا به زبان فرانسه و سپس در سال 1998 به زبان انگلیسی منتشر کردند. کتابی که با زیرعنوان «سوءاستفادهی روشنفکران پستمدرن از علم» به چاپ رسید و طوفانی کوچک را در برخی از حلقههای روشنفکری ایجاد کرد. بذر این کتاب را سوکال با همان مقاله یا بهتر است بگوییم شوخی فریبدهندهاش کاشت. نویسندگان این کتاب کوشیدهاند تا نشان دهند روشنفکران مشهوری چون لاکان،45 کریستوا، ایریگاری، بودریار و دلوز به طور مکرر از مفاهیم و واژگان علمی سوءاستفاده کردهاند؛ یا ایدههای علمی را کاملاً خارج از بافت و زمینهی خود به کار بردهاند و هیچگونه دلیلی برای این کار اقامه نکردهاند. این کتاب را میتوان در واقع دو اثر مجزا اما مرتبط در یک جلد دانست. در وهلهی نخست، مجموعهای از سوءاستفادههای شدیدی است که سوکال آنها را تقریباً بهطور تصادفی کشف کرده؛ این همان چرندیاتی است که در عنوان کتاب آمده. اما بخش دیگر، نقدی است بر نسبیتگرایی معرفتشناختی و برداشتهای نادرست از علم پستمدرن. اما نویسندگان این کتاب، اهداف بزرگتری هم از نشر این اثر داشتهاند: چرندیات پستمدرن به پیچاندن مطلب، استفاده از زبانِ عمداً مبهم و مغلق، فکر آشفته و پریشان و سوءاستفاده از مفاهیم علمی نیز میپردازد.
کتابی که آن را میشنوید، میتواند همچون ابری بارانزا عمل کند و بر کویر تشنهی جانتان ببارد. عارف ناشناس این کتاب آموزگاری است صبور و استثنایی که به تفصیل از نیایش مراقبهگرانه میگوید و توضیح میدهد مراقبه چگونه میتواند عطشهای روحی گوناگونی از جمله فقدان عشق یا عدم آرامش را به پایان برساند. راقم سطور ابرهای ندانستن، اثرش را با تمرینهایی عملی پیش میبرد و به مخاطبش نشان میدهد که مکالمه با آن وجودِ رازآمیز نهتنها ممکن است، بلکه در واقع بیش از هر عمل دیگری، موجب خشنودی آفریدگار میشود. مراد ناشناختهی ابرهای ندانستن، ابتدا مخاطبش را به خودنگری و نیز فروتنی دعوت میکند. سپس نیایشی مراقبهگرانه را پیشنهاد میدهد که میتواند جان را عمیقاً پالایش کند. مرشد از آنکه عبارت «آسانترین کار، وقتی جان مشمولِ عنایت حق قرار دارد» را برای مراقبه به کار میبرد. پس از آن، توصیه میکند: «تردید را کنار بگذارید. این کار را تا زمانی که لذت آن را احساس کنید، ادامه دهید. مطلوب، در خودِ تلاش کردن است.»
«تابستان» را میتوان در دستهی مقالهها و یادداشتهای آلبر کامو قرار داد. این کتاب از هشت بخش تشکیل شده که بین سالهای 1939 و 1953 نوشته شدهاند. نویسنده در این کتاب به جغرافیای کودکیاش بازمیگردد: به الجزایر؛ سرزمینی که برای کامو همیشه اقلیم تابستانها بوده و آفتابش در تاروپود خاطرات او تنیده شده است. این بازگشت به گذشته و زیستن در حالوهوای یادها، شیرینی تجربههای بیتکرار روزهای پشت سر را زیر زبان میآورد و از خلال این خیالها و اندیشهها، یادداشتهایی متولد میشوند که همانطور که از آلبر کامو انتظار میرود، به عمق میروند و رودرروی پوچی جهانِ بیرون قرار میگیرند. «مینوتور یا توقفگاه وهران»، «درختهای بادام»، «پرومته در دوزخ»، «راهنمایی کوچک برای شهرهای بدون گذشته»، «تبعید هلن»، «راز»، «بازگشت به تیپازا» و «دریای نزدیک» عناوین یادداشتهای مجموعهی تابستان هستند.
«بندی» در «اتهام» هفت داستان کوتاه را از قلب کرهی شمالی به مخاطب عرضه میکند که هرکدام به قشر یا مقولهای میپردازد و میتواند درکی از سبک زندگی مردم در این پادآرمانشهر عجیب به دست دهد. او کتابش را با یک شعر آغاز میکند و با شعری دیگر به پایان میرساند. در میان این دو شعر، هفت داستان کوتاه آمده است. داستان اول، «گزارش ترک وطن» عاشقانهای است غمانگیز از مردی به نام ایلچئون که چون پدرش زیربار برخی از اجبارهای حکومت کرهی شمالی نرفته و اعدام شده، برچسب ضدحزب را با خود حمل میکند. همسرش اما زنی است از طبقهی بالاتر. چالشهای بسیاری، همزمان زندگی این زوج را از آرامش دور میکنند. اما ماجراهای برادرزادهی ایلچئون انگار اثر پررنگتری از بقیه دارند. داستان دوم، «شهر اشباح» روایت مادری است که فرزند کوچکش را برای پیرویِ حرفهایش از هیولایی اساطیری به نام ایوبی میترساند. از آنجا که تصاویر بزرگ کارل مارکس و کیم ایل جونگ، چشمانداز پنجرههای این منزل است، در ذهن کودک، نام ایوبی با تصاویر مارکس و رهبر کبیر گره میخورد و همین اتفاقات ساده، سرنوشت عجیبی برای این خانواده رقم میزنند. داستان سوم، «زندگی یک توسن زیبا» شرح سرگذشت دو رفیقِ همچون برادر است که پس از پایان سلطنت ژاپن بر کرهی شمالی، در حیاط خانههایشان نهال نارونی میکارند تا با قد کشیدن نارونها، شاهد شکوفایی حکومت جدید کره باشند. سالها گذشته و نارونها قد کشیدهاند اما زندگی زیر سایهی این حکومت به آن رفاهی که دو رفیق انتظارش را داشتند، چندان شباهت ندارد.
«سینما و مرگ»ِ میلاد روشنیپایان از شش فصل تشکیل شده است. فصل اول «تجسد مرگ و جهانِ همپایگانِ تصویرها» با «مُهر هفتم» و سایهی بلند مرگ در آثار «اینگمار برگمان» آغاز میشود. فصل دوم «مرگ عاشق و پوئسیس حرکت»، از «اورفه» میگوید و تصویر بدیعی که «ژان کوکتو» در این اثر، از مرگ به تصویر کشیده است. فصل سوم «نامرده و نامیرایی تصویر» نام دارد. نویسنده از مبحث فصل قبل نقبی به «دراکولا»ی «برام استوکر» میزند و به این بهانه، مروری میکند بر ادبیات گوتیک. از عنوان فصل چهارم کتاب یعنی «آفرینش زندگی و امکانات هیولا» میتوان حدس زد این بار سراغ کدام اثر رفته. بله، «فرانکنشتاین» شاهکار «مری شلی» و مباحث تازهای را دربارهی این اثر بحثبرانگیز مطرح کرده است. پنجمین فصل کتاب «کلمهی مرگ و پیروزی تصویر» نام دارد. نویسنده این فصل را با ادامهی مباحث پیشین آغاز میکند و سپس گفتگو را سمت سینمای اکسپرسیونیسم آلمان و خصوصاً فیلمهای دنبالهدار «گولم» به کارگردانی «پل وگنر» میکشد. آخرین فصل کتاب «رستاخیز و بازگشت جاودان تصویرها» به یکی از مهمترین آثار دربارهی تاریخ سینما میپردازد: «تاریخهای سینما» مجموعهی هشتقسمتی «ژانلوک گدار» فیلمساز جریانساز فرانسوی و یکی ارکان شکلگیری موج نوی سینمای فرانسه. روشنیپایان در هریک از فصول کتاب، پس از طرح بحث دربارهی اثری مهم در سینما و ادبیات، با ارجاعهای بهجا به کتب مقدس و بهرهگیری از نقلقولهای فلاسفه، دغدغهای که در سر دارد را به بهترین شکل به مخاطب منتقل میکند.
از زمان پیسیاستراتوس، نخستین جبار یونان باستان، مردان قدرت فردیشان را ورای هر نظارت و قانونی، بیرحمانه بر قبایلشان اعمال کردهاند: سزارهای رومی که خونخوارترینشان کالیگولا و نرون بودند، یا مستبدانی کمابیش روشنفکر، فرمانروایانی خودکامه و قصابانی خونآشام مثل چین شیهوانگ، نخستین کسی که امپراتوری چین را یکپارچه و فرهیختگان را زندهبهگور کرد، یا محمد تغلق، سلطان دهلی، که صرفاً محض لذت پایتختش را با خاک یکسان کرد. اما دیکتاتورها هیچگاه به اندازهی قرن اخیر تکثیر نشدند، انگار که پیشرفت و فن، دو شاخص این قرن، علیه خودش به پا خاست. وقتی دستگاه اختاپوسوارِ قدرت در دولتهای مدرن به دست دیکتاتورها افتاد، خشونت با شدتی بیسابقه طغیان کرد.
موفقیت در زمینهی فلسفه را میتوان به معنای «شناخت راه و چاه زندگی» تفسیر کرد. هدف «فلسفه برای همه» آشنایی مخاطب با روش تفکر فلاسفه دربارهی برخی از پرسشهای اساسی است. مؤلفان این اثر کوشیدهاند قیدوبندهای تفکر را از میان بردارند و مخاطب را در تأمل دربارهی مسائلی که همه از پیش، به نوعی غیرمستقیم و غیرمتفکرانه با آنها آشنایی داریم، یاری کنند. این کتاب به منظور معرفی موضوعات جالبی که فلاسفه را به تأمل واداشته و نشان دادن روش تفکرشان دربارهی این موضوعات تألیف شده است تا مخاطبان متفکری که پیش از این با فلسفه آشنایی نداشتهاند ولی به دنبال مطالعهای دقیق و تفکری عمیق در این زمینهاند نیز بتوانند از آن بهره ببرند.