رمان «سرشار زندگی» داستانی جذاب و به یادماندنی است که در میان آثار «جان فانته» از جایگاه خاصی برخوردار است. فانته در بهره بردن از اشخاص و ماجراهای واقعی تا جایی پیش رفته که حتی اسامی بعضی از شخصیتها که تهی از فنا و سرشار زندگیاند، واقعی هستند. شخصیت اصلی کتاب سرشار زندگی، خود جان فانته است که به همراه همسر باردارش در لسآنجلس زندگی میکند. در این میان عواطف همسر نویسنده تحتتاثیر بارداری دستخوش تغییر میشود و نویسندهی داستان مجبور میشود با این موقعیت جدید خود را وفق دهد و البته این فقط بخشی از مشکلات این خانواده است.
این رمان نخستین بار در سال 1977 تحت عنوان «The Brotherhood of the Grape» به معنای «برادریِ انگور» منتشر شد که در ترجمهی فارسی و با توجه به محتوای کتاب، عنوان «رگ و ریشه» برای آن برگزیده شد. راوی این اثر مردی حدوداً پنجاهساله به نام «هنری مولیسه» است. هنری دو برادر کوچکتر به نامهای «ویرژیل» و «ماریو» و نیز خواهری به اسم «استلا» دارد. هنری سالهاست که از شهر تولدش، سنالمو، رفته و همراه همسر و دو پسرش به دور از مردم شوریده، زندگی میکند و حالا بهعنوان نویسندهای موفق شناخته میشود. ماجرا از جایی آغاز میشود که دعوای والدین مسن هنری بالا میگیرد و از خشونتهای کلامی همیشگی به ضربوشتم و درخواست طلاق میرسد. برادر هنری از او میخواهد به سنالمو بازگردد و میانجیگری کند. آنکه هنری مولیسه پس از برگشت، با مسائلی ورای انتظارش روبهرو میشود، بهکنار؛ بازگشت او به خانهی قدیمی، با بازگشت خاطرات گذشته و دردهای کهنه و البته تجربههای تلخ و شیرین تازه همراه میشود؛ البته بیشتر تجربههای تلخ. هنری در این مسیر، انتخابهایی میکند که ابعاد تازهای را در رابطهی او با پدرش، با جهان و نیز با تمام مصائب گذشته نمایان میکند.
عربستان سعودی و ایران دو قدرت منطقهای هستند که میکوشند نفوذ و دایرهی امنیتشان را گسترش دهند و البته همواره تنشهایی میان آنها وجود داشته است. با این حال، در طول چندین دهه تقابل میان این دو کشور، همواره نوعی تحفظ و خودنگهداری وجود داشته است؛ بهگونهای که انتقاداتشان از همدیگر بیشتر در سطح کنایه و لفافه باقی میماند. اما حالا محمد بنسلمانِ رجزخوان، پادشاه عربستان شده است؛ پادشاه جوانی که صریحا از نزاع ایران و عربستان حرف میزند. عربستان سعودی با بحرانهای زیادی در عرصههای مختلف مواجه است و ابتداییترین گام آن بود که نسل تازهای از شاهزادگان وارد عمل شوند. اما با این تغییر، خودش شمشیری دولبه است؛ یا این تغییر، نشاط و روزآمدی به حکومت عربستان سعودی تزریق میشود یا آنکه خامی این جوانان حکومتشان را بر باد میدهد. اما آن بحرانها چه هستند و چگونه این تغییر نسلی میتواند به حلشان کمک کند؟ پاسخ این سؤال بسیار مفصل است و به اطلاعات زیادی از اعماق جامعهی عربستان نیازمند است. یعنی همان اطلاعاتی که «کارن الیوت هاوس» در «هزارتوی سعودی» در اختیار ما میگذارد.
هاوارد فاست داستان «آخرین مرز» را بر مبنای یک واقعهی مستند تاریخی نوشته است. به موجب شواهد تاریخی، گروه کوچکی از سرخپوستهای آمریکا که در در نیمهی دوم قرن نوزدهم از سرزمینهای سرسبز اجدادی خود به نقطهی بیآبوعلفی کوچانده شده و به جان آمده بودند، در راه حق و آزادی، مبارزهای طولانی و شجاعانه آغاز کردند و سختیهای بسیاری به جان خریدند. نویسنده برای انطباق هرچهبیشترِ داستان با حقایق تاریخی، با پشتکار بسیار از آرشیوها و بایگانیهای دولتی، نظامی و مطبوعاتی سود جسته و شخصا به مکان وقوع حوادث سفر کرده و با بسیاری از سرخپوستهای پیر و جوان، که پدرانشان درگیر این ماجرا بودهاند، گفتوگو کرده است. آخرین مرز، تنها شرح فجایعی نیست که بر سر یک قوم کوچک سرخپوست آمده، بلکه شرح احوال، احساس و عواطف آنها و کسانی است که در سطوح مختلف اداری، نظامی و اجتماعی در این ماجرا درگیر بودهاند.
آمریکایی داستان زندگی قاضی و سیاستمدار مشهور و آزادهی آمریکایی «جان پیتر آلتگلد» است. آلتگلد زمستان 1847 در آلمان متولد شد. خانوادهاش سه ماه بعد به آمریکا مهاجرت کردند و با کشاورزی و کارگری روزگارشان میگذشت. کودکی پیتر روزگار غریب و پر از رنجی بود و آغاز جوانیاش نیز به جنگ داخلی آمریکا گره خورد و او عازم جنگ شد. تازه پس از جنگ بود که آلتگلد جوان تصمیم به تحصیل گرفت و بعد از مدتی، خانواده را بهعزم ساختن خود و زندگیاش ترک گفت. اما زندگی همواره بر او سخت گرفت و آلتگلد همواره در مسیرش ثابتقدم بود، تا اینکه راههای افتخار را از معلمی و وکالت تا قضاوت و فرمانداری پیش رفت و اگر متولد آمریکا میبود، شاید حتی پایش به کاخ سفید هم میرسید. اما آنچه پیتر آلتگلد را در تاریخ ماندگار کرده، فقط راه دشوار موفقیتش نبوده؛ او در مسند قدرت اقدامات انساندوستانه و آزادیخواهانهی بسیاری انجام داد و در شکلگیری پایههای دموکراسی آثار جاودانی از خود برجای گذاشت. هاوارد فاست در آمریکایی، علاوه بر شرح زندگینامهی پرفرازونشیب جان پیتر آلتگلد، مقطع مهمی از تاریخ آمریکای پیش از قرن بیستویک را روایت میکند و وقایع تاریخی و جنبشهای برجستهای را به مخاطب میشناساند و از پشت پردهی جنگ قدرت در سطوح مختلف نیز سخن میگوید.
همان سطور ابتدایی کتاب، میتوانند بهخوبی شمهای از محتوای کتاب را در اختیار مخاطب بگذارند و به او نشان دهند در «مرلین مونرو غمگین نیست» با چه مواجه خواهد شد:
25 شهریور 1359، 17 سپتامبر 1980، در کاخ اصلی ریاست جمهوری صدام حسین با همسرش، ساجده طلفاح، نشستهاند روبهروی هم و شام میخورند؛ کباب استیک بههمراه شراب فرانسوی که طارق عزیز از پاریس برای صدام هدیه آورده است. ساجده سارافونی مشکی پوشیده و سعی میکند از همهی شبهای دیگر برای او که پیراهنی سفید با شلواری پارچهای پوشیده است، جذابتر به نظر برسد. صدام به عادت همیشگی سه دکمهی بالای پیراهنش را باز گذاشته و تلاش دارد سینهی ستبر مردانهاش را رخ بکشد. چند لقمهای از شروع شام نگذشته که ساجده تکهای گوشت بر دهان نگذاشته، به صدام نگاه میکند. و با لوندترین لحنی که یک زن باید داشته باشد، از صدام میپرسد که چه میشود فردا شب شام را در دورترین جا از این کاخ کنار هم باشند. صدام به او نگاه میکند و با نگاهش به او میفهماند که «مثلاً کجا؟». ساجده تکهای از استیک را میگذارد گوشهی دهانش و گیلاسش را برمیدارد و به علامت سلامتی بالا میگیرد روبهروی صورت صدام و میگوید: «تهران!»
تاریخچهی داعش
برای بشرِ امروز شنیدن نام داعش یادآور جنگ، خونریزی و تجاوز بر مردمی است که هیچگاه خیال چنین مصیبتی ازذهنشان نمیگذشت. حکومت اسلامی عراق با نام اختصاری «داعش» یک گروه ستیزهجوی سَلَفی است که پیرو یک آموزهی بنیادگرای وهابی از اسلام سنی است.
ریشهی داعش به جماعت توحید و جهاد میرسد که در سال 1999 به رهبری «ابومصعب الزرقاوی» تاسیس شد. و در سال 2004 به شبکه القاعده پیوست و پس ار آن به «القاعده عراق» معروف شد. و در سال 2013 با آغاز جنگ داخلی در سوریه، به آن کشور نیز گسترش یافت و بخشهایی از شمال شرقی آن را به تصرف خود درآورد. در ژوئن 2014 مهمترین موفقیت داعش با تصرف موصل –دومین شهر بزرگ عراق- بهدست آمد.