ریلا در اینگلساید هشتمین جلد و پایانبخش مجموعهی داستانهای آنی شرلی است و البته تنها کتابی که نام خود آنی شرلی بر عنوانش نقش نبسته است. «ریلا برتا ماریلا بلایت» آخرین فرزند آنی شرلی و گیلبرت است و تمرکز داستان بیش از آنی روی اوست. با وقوع جنگ جهانی اول و نفوذ این واقعه به داستان، فضای این کتاب در قیاس با جلدهای قبلی کمی جدیتر میشود. پسران آنی و چندی از پسران آشنای آنها، در صف نیروی اعزامی کانادا به جنگ بزرگ قرار میگیرند و به اروپا میروند. ریلا در این دوره پانزدهساله است و در شوق گذار از کودکی به جهان بزرگسالی به سر میبرد. او خوشخیالانه از آشوبی که جنگ جهانی به زندگیهایشان خواهد آورد، بیخبر است و آنی و گیلبرت دلنگران او هستند. چرا که علاوه بر اینها، در ریلا ردی از جاهطلبی و بلندپروازی نمییابند و او جای آنکه تمایلی به ادامهی تحصیلاتش داشته باشد، دغدغهاش تفریح و سرگرمی است. اما اوضاع بر همین قرار نمیماند و همراه با طولانی شدن جنگ، ریلا به بلوغ میرسد و حال، دغدغههایی جدیتر و متعالیتر در زندگیاش مییابد.
ماجراهای آنی شرلی در درهی رنگینکمان از یک عصر خوشآبوهوای ماه می شروع میشود. آنی دستهایش را دور زانوهایش حلقه کرده و در هوای نیمهروشن شامگاهی، حالتی دخترانه یافته است. پشت سرش هفتمین و کوچکترین فرزندش «ریلا» در ننو دراز کشیده است. درهی رنگینکمان که نامش بر جلد کتاب نیز نقش بسته است، محل محبوب فرزندان آنی است تا در آن به بازی و تفریح بپردازند. بله، میتوان گفت که بیشتر داستان این کتاب، حول محور فرزندان آنی و در رأسشان ریلا میگذرد. ریلا که حالا ششساله است، دخترکی است تپل، با موهای قرمز و مجعد. اما ماجراهای آنی و فرزندانش زمانی جالبتر میشود که کشیشی جدید در گلن سنت مری ساکن میشود. دوستی دو دختر و دو پسر کشیش با فرزندان آنی، اتفاقات و ماجراهای جالبی را برای آنی، بچههای او و دیگر آدمهای زندگیاش رقم میزند.
ماجراهای آنیشرلی در اینگلساید، هفت سال پس از خانهی رؤیاها اتفاق میافتند. آنی و گیلبرت برای شرکت در یک مراسم ختم، راهی اونلی میشوند. آنی دوست قدیمیاش دایانا را ملاقات میکند که حالا صاحب دختری به نام «آنی کوردلیا» است. آنی هم یک پسر دارد و فرزندان دیگری هم خانوادهی او را بزرگتر میکنند. بازگشت آنی به اونلی یادآور خاطرات تلخ و شیرین بسیاری از گذشته است. او به خانهی قدیمیشان میرود که حالا آن را «اینگلساید» میخوانند. کتاب ششم، شش سال از زندگی آنی را با همهی فراز و نشیبهایش به تصویر میکشد. جایی، در همان فصول ابتدایی، وقتی دایانا به آنی میگوید که به خاطر احتمال باران میترسد نتوانند چندان که باید، خوش بگذرانند، آنی جواب میدهد: «حتی اگر فردا خبری از نور خورشید نباشد، باز هم ما از تمام زیباییهای امروز لذت میبریم. حتی اگر فردا روز جدایی باشد، امروز از با هم بودنمان لذت میبریم. به آن تپههای بلند و سرسبز نگاه کن... به آن درههای آبی مهگرفته. همهی آنها متعلق به ما هستند. حتی اگر دورترین تپه در زمین ابنر اسلون باشد، امروز مال ماست.»
گیلبرت بلایت پس از اتمام تحصیل، برای طبابت به روستایی به نام گلن سنت مری میرود و آنی شرلی هم بعد از ازدواج، همراه او به آنجا میرود. آنها دو ماه در آن خانه که آنی آن را «خانهی رؤیاها» نام گذاشته، زندگی میکنند. اقامت در خانهی رؤیاها، همسایهها و سپس دوستان تازهای را برای آنی به ارمغان میآورد. کاپیتان جیمز که تجربهی سفرهای دریایی بسیاری داشته، از ماجراهای خود میگوید و شنیدن داستانهای کاپیتان به یکی از سرگرمیهای دلچسب آنی بدل میشود. لسلی و دوشیزه کورنیلیا دیگر همسایههای تازهی آنی هستند. لسلی زنی است تنها اما زیبا که ماجراهایی عجیب سرنوشت او را به سرگذشت کاپیتان جیمز نزدیک میکند. دوشیزه کورنیلیا هم زنی است عاقل و همراه، که آنی در بسیاری از وقایع با آنی مشارکت و همفکری میکند و این دو، به یاری هم چالشهای زیادی را پشت سر میگذرانند.
کمتر کسی را میتوان یافت که آنی شرلی را نشناسد و با سرنوشتش ناآشنا باشد. چراکه اقتباسهای بسیاری از یادگار ال. ام. مونتگمری انجام شده و برخی از آنها با خاطرات چند نسل پیوند خورده است. فیلمها و سریالهای بسیاری از سرگذشت آنی شرلی ساخته شده؛ سریال جدید شبکهی نتفلیکس هم از آن جمله است که نظر مثبت مخاطبان را هم بههمراه داشته. اما اقتباسی که بیش و پیش از همه، توانست آنی شرلی را به مخاطب معرفی کند و در قلب بینندگان جایی برای این دختر رؤیابین باز کند، سریال انیمیشنی پنجاه قسمتی بود که استودیوی انیمیشن نیپون ژاپن ساخت و در ایران با نام «آنی شرلی با موهای قرمز» پخش شد. در کنار همهی این اقتباسهای بصری، مجموعهکتابهای آنی شرلی، جایگاه ویژهای در تاریخ ادبیات دارد و شنیدن تمام ماجرا از ابتدا تا پایان با تمام جزئیات و فراز و فرودهایش، لطفی دیگر دارد.
آنی به آهستگی گفت: «واقعا تاسفآور و تکاندهنده است. مثل اینکه روبی نمیخواهد وضعیتش را درک کند. احساس میکنم نیاز به کمک دارد، دلم میخواهد کمکش کنم، ولی نمیتوانم. در تمام مدتی که کنارش هستم، احساس میکنم در حال سروکله زدن با یک دشمن نامرئی است و سعی میکند با اندک توانی که دارد او را پس بزند؛ به همین دلیل همیشه خسته به خانه برمیگردم».
«آنی شرلی در اَوُنلی» ادامهی راه آنی پس از «آنی شرلی در گرینگیبلز» است. آنی حالا شانزده ساله شده و به همین زودی، بهعنوان معلم مدرسهای که پیشتر در آن درس خوانده، مشغول به کار میشود. بخش دیگری از اوقات آنی در «انجمن اصلاح روستای اونلی» صرف میشود؛ انجمنی که با همراهی گیلبرت بلایت، فرد رایت و داینا بری آن را تأسیس کرده و ادارهاش میکنند. این اصلاحگران هر دو هفته یک بار جلسهای برگزار میکنند، دربارهی افکار و عقایدشان به بحث میپردازند، مقالههای بسیار میخوانند و مینویسند و میکوشند ذهن مردم را برای پذیرفتن اهدافشان آماده کنند. کتاب دوم، ماجراهای آنی تا هجده سالگی را بیان میکند و تمام آنچه دختری با یک ذهن زیبا در گذار از نوجوانی به جوانی از سر میگذراند را به تصویر میکشد.
کمتر کسی را میتوان یافت که آنی شرلی را نشناسد و با سرنوشتش ناآشنا باشد. چراکه اقتباسهای بسیاری از یادگار ال. ام. مونتگمری انجام شده و برخی از آنها با خاطرات چند نسل پیوند خورده است. فیلمها و سریالهای بسیاری از سرگذشت آنی شرلی ساخته شده؛ سریال جدید شبکهی نتفلیکس هم از آن جمله است که نظر مثبت مخاطبان را هم بههمراه داشته. اما اقتباسی که بیش و پیش از همه، توانست آنی شرلی را به مخاطب معرفی کند و در قلب بینندگان جایی برای این دختر رؤیابین باز کند، سریال انیمیشنی پنجاه قسمتی بود که استودیوی انیمیشن نیپون ژاپن ساخت و در ایران با نام «آنی شرلی با موهای قرمز» پخش شد. در کنار همهی این اقتباسهای بصری، مجموعهکتابهای آنی شرلی، جایگاه ویژهای در تاریخ ادبیات دارد و شنیدن تمام ماجرا از ابتدا تا پایان با تمام جزئیات و فراز و فرودهایش، لطفی دیگر دارد.