کتاب «مسیحای تلماسه» جلد دوم مجموعه کتاب «تلماسه» اثر فرانک هربرت است. این کتاب ادامهی داستان پائول آتریدس است، مردی که مودب را مسیحی کرد. او به عنوان فرمانروای جهان شناخته شده، بیش از آنچه که یک فرد میباید قدرت داشته باشد دارای قدرت بود. او به نمادی مذهبی تبدیل شده بود و توسط تندروها پرستش میشد. با این حال به خاطر جابجاییهای سیاسی که در زمان تصاحب تاج و تخت انجام داده بود مورد نفرت بسیاری قرار گرفته است و با توطئهی نفوذ مواجه شد، و حتی وقتی خانهی آتریدس در اطراف او شروع به از دست دادن اعتبار خود میکند، توطئهای دیگر معشوق او، چانی، و وارث متولد نشدهی سلسلهی خانوادگیاش را تهدید میکند.
«غسل آتش» پنجمین کتاب از مجموعه کتابهای ویچر، نوشتهی آندره ساپکوفسکی، نویسندهی لهستانی است. این کتاب در ادامهی کتاب «دوران حقارت» که پیشتر توسط همین نشر منتشر شده، داستان گرالت ریویایی، ویچری که به دنبال سرنوشت خود یعنی سیری است را روایت میکند. اینبار بعد از ناپدید شدن سیری در جزیرهی تانِد گرالت در مسیرش باید چالشهای بزرگی را پشت سر بگذارد. البته او در این مسیر تنها نیست و همراهان بسیاری پیدا میکند.
کتاب «مترو 2034» دومین کتاب از مجموعه کتابهای مترو نوشتهی دمیتری گلوخوفسکی است و در سال 2009 منتشر شد. این رمان که دنبالهای بر کتاب بسیار موفق و پرفروش «مترو 2033» است، به ادامهی داستان بقا و تلاش انسانها در محیط متروی شهر مسکو پس از جنگ جهانی سوم میپردازد و مخاطبین را با بخشهای سابقاً ناشناختهی جهان مترو آشنا میسازد. سهگانهی گلوخوفسکی در فضای پساآخرالزمانی روایت میشود؛ در متروی مسکو، جایی که آخرین بازماندگان یک هولوکاست هستهای در آن پناه گرفتهاند.
«دوران حقارت» چهارمین کتاب از مجموعه کتابهای ویچر، نوشتهی آندره ساپکوفسکی، نویسندهی لهستانی است. این کتاب در ادامهی کتاب «خون الفها» که پیشتر توسط همین نشر منتشر شده، داستان گرالت ریویایی، ویچری که به دنبال سرنوشت خود یعنی سیری است را روایت میکند. اینبار عوامل بسیاری دست به دست هم دادهاند که گرالت را از سیری جدا کنند؛ از شاهان و جاسوسهایشان گرفته، تا انجمن جادوگران، الفهای شورشی و در نهایت جنگی که آغازگر دوران نفرت و حقارت است.
«هری پاتر و فرزند نفرین شده» هشتمین جلد از مجموعهی هری پاتر یک اثر نمایشی که در دو بخش محصول تئاتر وست اند لندن بوده است. این نمایشنامه که توسط جک ثورن نوشته شده، بر اساس آخرین داستان جی. کی. رولینگ، جان تیفانی و جک ثورن شکل گرفته است. وقایع داستان نوزده سال پس از اتفاقات هری پاتر و یادگاران مرگ رخ میدهد و زندگی هری پاتر که اکنون کارمند وزارت سحر و جادو است و پسر کوچکش، آلبوس سوروس پاتر را شرح میدهد.
در سال 2013، یک جنگ هستهای سیلی از جمعیت بازماندگان در مسکو را در جستوجوی جانپناه به زیر زمین هدایت میکند. سیستم متروی شهر، یکی از این پناهگاههاست. در گذر زمان، مردم در ایستگاههای قطار جمع میشوند و سپس به ایالتهای مستقل بدل میشوند. مرحلهی بعدی، شکلگیری جناحهاست: از حافظان صلح مستقل و تکاوران نظم تا جناح خط قرمز نئواستالینستی، رایش چهارم نئونازی و جناحهای قدرتمندتری مثل پولیس که قدرت نظامی و علمی بیشتری در اختیار دارد. قهرمان این داستان مردی بیستوچهارساله به نام «آرتیوم» است. او مدتی پیش از جنگ به دنیا آمده و در کودکی توسط یک افسر نظامی به اسم «سوخوی» از مرگ نجات یافته است. سوخوی اکنون رهبری یکی از ایالات مترو را در دست دارد و آرتیوم را به عنوان پسر خود بزرگ کرده است. روزگار آرتیوم با گشتزنی در تونلها و کار در کارخانههای تولید قارچ سپری میشود. تا آنکه جوانک میفهمد ده سال قبل اشتباهی مرتکب شده که اکنون امنیت کلی مترو و زندگی تمام مردمش را تهدید میکند. او به کمک مردی که او را «شکارچی» مینامند، مسیر سخت و مرگباری را در ایستگاهها و راهآهن متروی مسکو پیش میگیرد تا شاید بتواند اشتباه گذشتهاش را جبران کند.
گرالت یک ویچر است، اما مزدور و قاتل نیست. تنها هدف او نابودی هیولاهایی است که دنیا را به تباهی کشاندهاند. اما، نه هر موجود هیولاشکلی بد است و نه هر موجود زیبایی، خوب. حتما در هر داستان خیالی، ذرهای از حقیقت وجود دارد. هر کدام از هشت جلد مجموعهی ویچر نامی جداگانه دارد. عنوان سومین جلد آن «خونِ الفها» است. خون الفها برخلاف دو جلد اول از داستانهای کوتاه تشکیل نشده. بلکه آغازی است بر حماسهی بلند ویچر که در چهار جلد بعدی نیز ادامه مییابد. با آنکه حماسهی بلند ویچر از این جلد شروع میشود، شنیدن جلدهای اول و دوم نیز ضروری است. چرا که نویسنده در داستانهای کوتاه ابتدایی، مخاطبش را با جهان ویچر آشنا میکند و قوانین و حال و هوای دنیایی که خلق کرده را برای شنونده توصیف میکند.
دنیایی که ساپکوفسکی در ویچر آن را به تصویر کشیده است، از چندین پادشاهی و دوکنشین تشکیل شده است. طبق معمول و برای کسب قدرت بیشتر، گاهی پادشاهیها با هم در اتحاد و صلح هستند و گاه در جنگ. در سرزمینی که داستان در آن اتفاق میافتد، به جز انسانهای عادی، ویچرها و جادوگران، موجودات دیگری نیز حضور دارند. اِلفها، دورفها، کوادرونها و دورگههایی که حاصل نژادهای دیگر هستند. جادوگران که به عنوان مستشار در دربارهای مختلف حضور دارند، در برخی از مناطق عملا کنترل اوضاع را در دست دارند. ویچرها معمولا به صورت مزدوری برای از بین بردن هیولاها و یا دشمنان استخدام میشوند. بیشتر دورفها به عنوان کارگر و جنگجو مورد استفاده قرار میگیرند و اِلفها که پیش از انسانها در زمین سکونت داشتند، به عنوان موجوداتی فرومایه در نظر گرفته میشوند.
راوی «دو کوچه بالاتر» زنی است چهلساله به نام گلی. داستان از مرگ مامان فخری آغاز میشود؛ مادربزرگ گلی که از مادر خودش هم بیشتر دوستش داشته و زمانی، او بوده که نقش مادر را برای راوی داستان ایفا میکرده. زندگی حال گلی، پر است از یاد گذشته و جاهای خالی آنهایی که دیگر نیستند. او برای فرار از رنجهایش به ریسمان خیال چنگ میزند و میان دیروز و امروز و بین واقعیت و خیال تاب میخورد. به دوران کودکیاش میرود، توی خانهی مامان فخری. به زمانی که پسری از دو کوچه بالاتر، بهترین رفیقش بود. به موقعی که با رضا پیمان بستند تا تهِ دنیا مراقب هم باشند. اما باز برمیگردد به زندگی امروز با همسرش عمید. به مامان فخری که دیگر نیست. و باز آرزوهای بربادرفته او را به دنیای خیال میکشاند. مریم سمیعزادگان در دو کوچه بالاتر بهخوبی توانسته از پس روایت خیالگونهی اثرش بربیاید، دائم از گذشته به حال نقب بزند و مخاطب را با خیالات، خاطرهها، آرزوها و کابوسهای قهرمان داستانش همراه کند.
«آقادار» روایتگر سرگذشت پیرمردی به نام «مُلاسلیمان» است. او که سالهاست بهعنوان خادم یک امامزاده روزگار میگذراند، زندگیاش را بیش از همه با دو چیز میگذراند: اولی آدمهایی هستند که هرکدام با دردی عمیق یا آرزویی دراز به امامزاده میآیند و چارهی مشکلشان را آنجا میجویند و دخیل میبندد بر درختِ توی حیاط امامزاده که به آن «آقادار» میگویند. ملاسلیمان هم خود را در دردهایشان شریک میکند و به چارهجویی برمیآید. اما آنچه رزق روح ملا شده، یاد گذشته است و آدمهایی که حالا نیستند. گذشته چیزی است که زندگی خالی و تنهای امروز ملا بیش از همه با آن پر میشود؛ یاد پدری که هرگز نبوده است، یاد مادری که دیگر در قید حیات نیست و بیش از همه، یاد همسری که... خب، میشود گفت مدتهاست که دیگر نیست. اگر هم این یادها، لحظهای روزهای او را به حال خود بگذارند، شبها خوابشان همهی آنچه اتفاق افتاده یا میتوانسته بیفتد را به رخ ملاسلیمان میکشند. سینهی سلیمان مالامال است از اسرار زوار امامزاده؛ اما او، از برای خود نیز رازهایی سربهمهر دارد.