اوایل قرن نوزدهم، جین آستن آخرین سالهای زندگیاش را در روستایی به نام چاوتون سپری کرد. داستان «انجمن جین آستن» 150 سال پس از آن روایت میشود. زمانی که برخی از اقوام دور آستن در چاوتون سکونت دارند و جنگ جهانی زندگی دشواری را برای آنها رقم زده است. اینجاست که «انجمن جین آستن» توسط افرادی شکل میگیرد که هرکدام با مشکل و سوگی دستوپنجه نرم میکنند. اعضای این انجمن میکوشند از خانه، میراث و آثار جین آستن حفاظت کنند و در این راه، ادبیات و بهویژه علاقهی آنها به جین آستن و آثارش، به هر کدام مایهای برای تسلا میدهد. افراد و اتفاقات توصیفشده در «انجمن جین آستن» ساختهی خیال نویسنده هستند اما این اتفاقات، در بستری حقیقی از اماکن و حوادث تاریخی جاری هستند.
«لیدیا مُرده؛ اما هنوز کسی نمیداند. ششونیم صبح روز سوم ماه مه 1977 است و هیچکس از این واقعیت ساده و بیضرر خبر ندارد: لیدیا برای صبحانه دیر کرده است.» اینها خطوط ابتدایی «تمام آنچه هرگز به تو نگفتم» را تشکیل میدهند و مخاطب که با حقیقتی آشکار و دردناک مواجه شده است، با راوی همراه میشود تا در کنار شخصیتهای داستان، با شنیدن گذشته و حال آنها بفهمد چه بر سر لیدیا آمده، چه چیزی ا را به کام مرگ کشانده و مرگ او، چه آثاری بر خانواده و نزدیکان او خواهد داشت. سلست اینگ در این کتاب، داستان جذابی را روایت میکند که ابعاد مختلفی دارد. اما آنچه بیش از همه «تمام آنچه هرگز به تو نگفتم» را به رمانی خوب تبدیل کرده است، شخصیتپردازی کمنقص آن است. نویسنده علاوه بر ترسیم مسیری مشخص و قابل لمس برای هریک از کاراکترهای کتاب، نیات آنها و دلایل پشت اعمالشان را هم به بهترین شکل به تصویر کشیده است. او ابتدا داستان را از منظر یکی از کاراکترها روایت میکند؛ اما سپس از زاویهی شخصیت مقابل هم ماجرا را میشنویم و به این صورت، تمام آدمهای داستان فرصت دفاع از خود را دارند و این عامل، درکی کامل و چندوجهی از داستان را به شنونده میدهد و او را با حقایقی روبهرو میکنند که بعضی از شخصیتهای داستان، تا پایان هم از آن باخبر نمیشوند.
رنجهای زیادی در جهان ما وجود دارند. اما بهترین راهی که «تیم دزموند» برای گذراندن زندگی یافته، این است که بکوشد ردپای مثبتی از خود بهجا گذارد. همین انگیزه، نیروی محرک او در زندگی بوده و باعث شده در صومعههای بودائیان به مدیتیشن مشغول شود، جنبشهای اجتماعی راه بیندازد، سازمان خیریه تأسیس کند و این اواخر در گوگل، شرکتی نوپا مبنی بر سلامت ذهن راهاندازی کند. هدف دزموند از نوشتن این کتاب نیز این است که آنچه خود به تجربه یاد گرفته را با مخاطبانش به اشتراک بگذارد تا در این جهان زیبا و در عین حال مزخرف به شنوندگان کمک کند تا بهجای جدا کردن خودشان از مشکلات جهان، بهسمت آنها بروند، با رنجها ارتباط برقرار کنند، آنها را در آغوش بگیرند و از این طریق، بهبود یابند، متحول شوند، رشد کنند و به آرامش دست یابند.
لحن «باشگاه مشتزنی فمینیستی» خودمانی، به دور از تکلف و بسیار صریح و سرراست است. شما را با مقولات پیچیده مواجه نمیکند، بلکه روزمرهترین رفتارها را ملاکی برای سنجش میزان جنسیتزدگی محل کار در نظر میگیرد. از این کتاب کوچک بسیار خواهید آموخت. کتاب جسیکا بنت، راهنمایی طنزآمیز و در عین حال جدی است که با ظرافت و بیان مثالهای جذاب، جنسیتزدگی زیرپوستی را در محیط کار و زندگی روزمره به تصویر میکشد؛ همچنین پیشنهادهایی دقیق، جالب، ساده و عملی برای مخاطبش دارد تا نسل جدید زنان شاغل که آمارشان رو به افزایش است را برای مواجهه با چنین شرایطی آماده و تقویت کند.
ایشیگورو در «کلارا و خورشید» جهانی پادآرمانشهری را به تصویر کشیده است که در آن کودکان برای افزایش تواناییهایشان، به صورت ژنتیکی مهندسی میشوند. در این راه، والدین رباتی را به همراهی فرزندشان میگمارند. راوی داستان، یکی از همین رباتهاست به نام «کلارا»، که رباتی بسیار باهوش و مشاهدهگری دقیق است؛ اما دانشش از دنیای بیرون محدود است. او ابتدا در ویترین فروشگاه در انتظار است تا کودکی او را انتخاب کند و زندگی انسانی را از بیرون تماشا میکند. اما طولی نمیکشد که به درون زندگی آنها نیز راه مییابد و در این جهان مدرن، بهدنبال پاسخی برای این سؤال میگردد که «معنای عشق چیست؟». کازوئو ایشیگورو با خلق جهانی بدیع و روایت داستان آن از زبانی تازه، به شنونده فرصتی میدهد که انسان و حیاتش را از دریچهای تازه بنگرد و مقولهی عشق را با نگاهی دیگر از نظر بگذراند.
گری جان بیشاپ، کتاب «کمتر گند بزن» را در سال 2019 و دو سال پس از موفقیت کتاب «خودت را به فنا نده: کمتر فکر کن و دل به زندگی بده» نوشت. این کتاب از خودگوییهای شخصی فرد پرده برمیدارد و نشان میدهد که این خودگوییها، چطور و چقدر به زندگی او آسیب میزنند. همچنین، مفهوم «خودتخریبی» را به خوبی توصیف میکند، مصداقهای آن را نشان میدهد و راهکارهای دست برداشتن از خودتخریبی را نیز آموزش میدهد. بیشاپ همچنین به بهرهگیری از اندیشههای «کارل گوستاو یونگ» از «ناخودآگاه» حرف میزند؛ از آسیبهای آن میگوید و راههای تبدیل آن به کلیدی برای بازکردن قفل استعدادها را به مخاطب نشان میدهد.
تودنهوفر در «ده روز با داعش، از درون دولت اسلامی» علاوه بر شرح مقدمات و گزارش سفر، به ریشههای شکلگیری و «ظهور داعش» میپردازد و انتقاداتی جدی نسبت به سیاست غرب در مورد اسلام دارد. نشر صوتی آوانامه با همکاری انتشارات کتاب کولهپشتی، این کتاب که با ترجمهی خوب علی عبداللهی و زهرا معینالدینی منتشر شده است را با صدای میلاد فتوحی به صورت صوتی منتشر کرده است.
کتاب رهبری، شرح حال مردی است که فراز و نشیبهای بسیاری را در زندگیاش پشت سر گذاشته و دشواریهای راهش را به افتخار تبدیل کرده است. ناگفته پیداست که توانمندیهای او به دنیای فوتبال محدود نمیشود. این کتاب نیز تنها دربارهی فوتبال نیست؛ بلکه دربارهی مدیریت، کار، موفقیت و زندگی هم حرفهای بسیاری برای گفتن دارد. کلام فرگوسن همانقدر که میتواند برای اهالی فوتبال، هواداران منچستر یونایتد و دوستداران خود او مفید و لذتبخش باشد، میتواند الهامبخش همهی کسانی باشد که رویایی در سر دارند و برای دستیابی به آن میکوشند.
دختری در قطار پرفروشترین کتاب جهان در سال 2015 بوده و یکی از پرفروشترین کتابهای تاریخ نیز محسوب میشود. این کتاب، رمانی است هیجانی که زمینههای معمایی، روانشناختی و جنایی نیز دارد و از قول سه زن روایت میشود. راشل که زنی افسرده و دائمالخمر است؛ مگان که به ظاهر سرزنده و خوشبخت است؛ و آنا که به تازگی مادر شده و ترسها و دلخوشیهای خود را دارد. زندگی این سه زن، آنطور که در ابتدا مینماید، چندان بیربط به هم نیست؛ اما بهمرور ارتباطشان با هم بیشتر و پیچیدهتر نیز میشود. آنچه بیش از همه «دختری در قطار» را جذاب میکند، نحوهی نقل داستان است؛ به طوری که مخاطب با هر کدام از راویان همراه شده و دیدگاهش را میشنود. اما بعد، راوی دیگر نیز در بیان سرگذشتش، به همان ماجرا اشاره میکند و از نیات و اندیشههای خودش میگوید. از دیگر جذابیتهای این اثر میتوان به روایت غیرخطی آن اشاره کرد. به طوری که خط داستانی مگان، یک سال پیش از روایت راشل شروع میشود و نویسنده به این ترتیب توانسته پیشزمینههای حوادث را نیز بیشتر باز کند و اتفاقات گذشته و حال، در هم تنیده و حقیقت نهایی کتاب را شکل میدهند.
نیناسنکویچ، نویسنده کتاب، که نام خود را بر کاراکتر اصلی نهاده است، در این اثرش فرصت یافته تا از کتابهای محبوبش نام ببرد. البته همنامی نویسنده و کاراکتر اصلی بیانگر همدردی عمیق او با نینای داغدار است. از این رو میتوان کتاب تولستوی و مبل بنفش را اثر اعترافی نویسنده دانست. جنبه مثبت دیگر کتاب آشنا شدن با کتابهاییست که قرار است نینا در طول یک سال مطالعه کند. تولستوی و مبل بنفش اثری روانشناسانه است که با فرم بدیع «کتاب در کتاب» نوشته شده و از این نظر تجربه ادبی جدیدی برای مخاطب مهیا میکند. آخرین اثری که نینا میخواند از تولستوی است.