استیون جرارد در انگلیس، فراتر از کاپیتان لیورپول، محبوب تمام فوتبالدوستهای این کشور است. او نخستین بار در سال 2000 به تیم ملی دعوت شد. استیون جوان تنها یکبار در یورو 2000 فرصت بازی یافت. اما تا زمان خداحافظیاش، 114 بار پیراهن تیم کشورش را بر تن کرد. جرارد بیستویک گل هم در این بازیها به ثمر رساند. او پس از «پیتر شیلتون»، «وین رونی» و «دیوید بکهام» بیشترین بازی ملی برای انگلیس را دارد. جرارد در تیم ملی و در دورههای مختلف با ستارگان بزرگی چون «دیوید بکهام»، «فرانک لمپارد»، «گری نویل»، «وین رونی»، «اشکلی کول»، «پل اسکولز»، «مایکل اوون»، «ریو فردیناند» و چندین بازیکن سرشناس دیگر همبازی بود و در جامهای جهانی و جامهای ملتهای اروپا انتظارهای بالایی از سهشیرها میرفت. اما جرارد و همتیمیهایش هرگز موفق نشدند جام مهمی به دست آورند. تابستان 2014 و پس از جام جهانی ناامیدکنندهای که انگلیسیها با تنها یک امتیاز قعرنشین گروه شدند و کاستاریکا و اروگوئه بالاتر از ایتالیا و انگلیس به مرحلهی بعدی راه یافتند، استیون جرارد از بازی در تیم ملی خداحافظی کرد. پس از جرارد و نسل طلایی فوتبال انگلیس، ستارههای بسیاری لباس سفید کشورشان را به تن کردهاند و هر تورنمنت را به امید شکستن این طلسم طولانی آغاز کردهاند. اما هنوز هم دست شیرهای انگلیسی به جامی نرسیده است.
دیگو سیمئونه در کنار استعدادهای فوتبالیاش چه در مستطیل سبز و چه در کنار آن، همواره شخصیت جذاب و کاریزماتیکی از خود به نمایش گذاشته که به محبوبیتش نیز کمک کرده است. او در «باور»، ساده و صمیمی روبهروی مخاطب نشسته و از زندگیاش میگوید. از باورهای فوتبالیاش و از باورهایش نسبت به زندگی. سیمئونه نخست از رؤیا دیدن میگوید، از یاد گرفتن، احساس کردن، دنبال کردن، جدال کردن، کنترل کردن، ارزیدن، سازماندهی و پیروز شدن. با رهبری کردن ادامه میدهد و از درس دادن حرف میزند، از تمرین دادن، غلبه کردن، رقابت کردن، مشاهده کردن، برنامهریزی کردن، حس کردن و مبارزه کردن. در نهایت هم «باور» خود را با درک کردن پایان میدهد؛ فصلی که در آن از آرژانتینی بودن میگوید، از معنایی که فوتبال برای مردم آرژانتین دارد و از حسی که پوشیدن آن پیراهن آبی و سفیدِ زیبا برای نخستین بار و تمام دفعات بعدی برای او داشته است.
«الکساندر اومی» یک بسکتبالیست مطرح است که پس از طی دوران حرفهای خود به کشور لیبی میرود. او در آپارتمانی که متعلق به خاندان قذافی است ساکن میشود، اما ناگهان لیبی دچار جنگ داخلی میشود. الکس با کمک نویسندهای به نام «دنیل پیزنر» از دوران کودکی و ورزش خود با برادرانش در شهرکی کنار لاگوس در نیجریه از دوران کودکی تا زمان حضورش در باشگاه النصر که توسط خانواده قذافی تامین میشود، میگوید. در همان زمان جنگ لیبی اتفاق میافتد و او از خاطرات آن و صحنههای وحشتناک جنگ و قتلعام مردمی که مسلح نبودند و در اعتراضات مسالمتآمیز شرکت کرده بودند، مینویسد.
یورگن کلوپ پس از جدایی از ماینتس، هدایت تیم دسته اولی بورسیا دورتمند را به عهده گرفت و در سومین سال حضورش در این تیم، موفق به کسب عنوان قهرمانی بوندس لیگا در 2010-2011 شد و فصل بعد نیز این افتخار را تکرار کرد. در فصل 2012-2103 و در حالی که دورتموند با کلوپ روزهای خوبی را در بوندس لیگا سپری نمیکرد، این تیم توانست صدرنشین گروه مرگ در لیگ قهرمانان اروپا شود و با شکست تیم قدرتمند رئال مادرید در نیمهنهایی، خود را به فینال برساند. هر چند در بازی فینال مقابل رقیب دیرینهی خود یعنی بایرن مونیخ در دیداری که به کلاسیکر معروف است شکست خورد. ماموریت کلوپ در دورتموند با استعفای او در سال 2015 به پایان رسید. او در مجموع 316 بار هدایت تیم دورتموند را به عهده داشت و 177 پیروزی با این تیم به دست آورد.
عناوین مختلفی که فرگوسن با منچستر کسب کرد هنوز در تاریخ رقابتهای باشگاهی انگلستان بیرقیب است. او در مدت حضور 27 سالهی خود در منچستر یونایتد توانست 38 جام مختلف را برای شیاطین سرخ به ارمغان بیاورد. 13 قهرمانی لیگ برتر، 5 قهرمانی جام حذفی، 4 قهرمانی جام اتحادیه، 10 سوپر کاپ انگلستان، 2 قهرمانی در لیگ قهرمانان اروپا، و یک قهرمانی در جام در جام اروپا، سوپر جام اروپا و جام باشگاههای جهان. فرگوسن به دلیل مجموع فعالیتهایش در مربیگری، در سال 2011 از طرف فیفا به عنوان بهترین مربی تاریخ فوتبال برگزیده شد.
کتاب صوتی ترس و نفرت در لالیگا یک تاریخ ظریف و پر محتوا فراتر از ورزش و فوتبال است که تاریخ و فرهنگ اسپانیا را در رقابت بین دو تیم فوتبال بارسلونا و رئال مادرید که بزرگترین رقابت دنیای ورزش است را نمایان میکند. رقابتی بزرگ که تعبیر به جنگ یا ال کلاسیکو میشود که این واژه خاص به رویارویی این دو تیم اطلاق میشود.
در کتاب ترس و نفرت در لالیگا رد پای جنگ داخلی دیده میشود و داستانهایی که پشت دشمنی عمیق و نفرت و جنگ این دو باشگاه است را نمایان میکند. یکی از دلایل اختلاف بین دو تیم رئال مادرید و بارسلونا منازعات گذشته منطقهای بین کاستیا و منطقه کاتالونیا است که به جنگ داخلی اسپانیا معروف است.
از آندرس اینیستا با توجه به پست بازیاش، توقع چندانی برای گلزنی نمیرفت. خود او نیز بیشتر با همکاری و هماهنگی عجیب و غریبش با «ژاوی هرناندز» و زوج تکرارنشدنیای که میانهی میدان را همیشه به نفع اسپانیا و بارسلونا تغییر میدادند، به یاد آورده میشود. اما دو گل از میان گلهای اینیستا را علاوه بر هواداران او و تیمهایش، هواداران چلسی و تیم ملی هلند نیز از خاطر نخواهند برد. گل اول در آخرین لحظات بازی نیمهنهایی لیگ قهرمانان سال 2009 در مقابل چلسی به ثمر رسید. گلی که بارسلونا را پیروز آن بازی پرحرفوحدیث کرد تا بارساییها در فینال منچستر یونایتد را هم دو بر صفر شکست دهند و قهرمان جام شوند. دومین گل، رنگ ملی داشت. فینال جام جهانی 2010 بود و بازی دو تیم گره خورده بود و در وقتهای اضافی بدون گل مساوی بودند. گل دقیقهی 116 آندرس اینیستا قفل بازی را شکست و اسپانیا برای نخستین بار فاتح جام جهانی شد.
محمد علی، سالها به فعالیت در یکی از خشنترین ورزشها مشغول بود. اما شخصیت بیرون از رینگ او، همواره با پرهیز از خشونت و میل به صلح پیوند خورده است. کتاب «روح یک پروانه» مجموعهای است از خاطرات، شعرها و مطالبی که به سعی دختر محمد علی «هانا یاسمین علی» گرد آمده تا وجه کاملتری از شخصیت بیتکرار علی را به تصویر بکشد. در این کتاب، از آنچه او را به سمت بوکس سوق داد و از افتخارات ورزشی او سخن گفته میشود. دلایل گرایش او به اسلام و تغییر نامش، آنچه پس از مسلمان شدن بر او رفت و گوشهای از فعالیتهای سیاسیاش در جهت مطالبهی حقوق سیاهپوستان و تبدیل دنیا به جایی بهتر حرف زده میشود. محمد علی در این اثر دلایل امتناعش برای شرکت در جنگ ویتنام، عواقب این تصمیم و روزهای دشوار زندگیاش را نیز برای مخاطب تعریف میکند. در پایان نیز، شرحی میدهد از ابتلایش به پارکینسون و سفر معنویای که حتی در طول بیماری هم هرگز از آن بازنماند. همهی اینها «روح یک پروانه» را به اثری شنیدنی و جذاب بدل کردهاند که از زبان یکی از بهترین ورزشکاران تمام تاریخ بیان میشود اما پایش را از مقولهی ورزش بسیار فراتر گذاشته و از هر دری، سخنی شنیدنی برای مخاطب به همراه دارد.
آنچه نام «زلاتان ابراهیموویچ» را در فوتبال ماندگار کرده است، تنها به ویژگیهای منحصربهفرد ورزشی، گلزنی او و حرکات نمایشیاش محدود نمیشود. شخصیت زلاتان است که او را به فوتبالیستی متمایز بدل میکند و داستان زندگی و سرگذشت او را شنیدنیتر مینماید. ایبرا در این کتاب به شرح سرگذشتش از کودکی تا زمان پیوستنش به میلان میپردازد. از کار با مربیان محبوبش «فابیو کاپلو» و «ژوزه مورینیو» میگوید و چالشهای کار با مربیانی چون «پپ گواردیولا» را برمیشمارد. از اسطورهی همیشگیاش «مارکو فنباستن» حرف میزند و با بیان خاطراتش از دوران بازی در مالمو، آژاکس، یوونتوس، اینتر میلان، بارسلونا و آث میلان، تفاوتهای بازی در تیمها و لیگهای مختلف را یادآور شده و به مخاطب نشان میدهد چطور «زلاتان» شده و زلاتان بودن، چه حسی دارد.
کریستیانو رونالدو، در کنار موفقیتهای باشگاهی، در عرصهی ملی نیز حرفهای بسیاری برای گفتن داشته و دارد. او بیش از 180 بازی با پیراهن تیم ملی پرتغال انجام داده و دستآوردهای خوبی هم کسب کرده است. مهمترین افتخارات تیمی رونالدو و کشورش، قهرمانی جام ملتهای اروپا در سال 2016 و نیز قهرمانی لیگ ملتهای اروپا در سال 2019 است. اما در کنار تمام رکوردهای پرشمار کریستیانو، آنچه او را در تاریخ فوتبال ملی جاودانه میکند، شکستن رکورد گلهای ملی است. رکوردی که سالها در دستان «علی دایی» بود و حالا مدتی است رونالدو آن را در اختیار گرفته و همچنان در حال افزایش آن است. کتاب «ظهور یک برنده»، زندگینامهی کریستیانو رونالدو است و ماجراهای جذابی را از زندگی این فوتبالیست برجسته روایت میکند؛ فوتبالیستی که برای برنده شدن به دنیا آمده و نامش را برای همیشه در تاریخ فوتبال ماندگار کرده است.