کتاب خون به پا میشود شامل چهار رمان کوتاه از استیون کینگ، داستانگوی افسانهای و استادِ داستان کوتاه است: «تلفن همراه آقای هریگان»، «زندگی چاک»، «موش» و «خون به پا میشود». داستانهای کتاب خون به پا میشود همچون رمانهای کلاسیک و بلند کینگ به همان اندازه گیرا و جذاب هستند و هر کدام از آنها لحن و ساختاری متفاوت دارند که به جذابیت بیشتر کتاب افزوده است. کینگ با قصهپردازی جذابش شما را در رویاها و ترسهای دنیای کتاب غوطهور میکند و لذت خواندن اثری مهیج را برای شما به ارمغان میآورد.
«دختر قبلی» یک رمان هیجانی با پسزمینهی روانشناختی است که نخستین بار در سال 2017 منتشر شده است. داستان کتاب میان حال و گذشتهی دو زن به نامهای «اِما» و «جِین» میچرخد. به نظر میآید یکی زندگی خوبی دارد و آیندهی خوشی در انتظارش است و سرنوشت مرموز دیگری از درون منشوری دیده میشود که درگیر دوگانگی، فریب و مرگ است. این کتاب در سال انتشارش، میان نامزدهای بهترین رمان معمایی و جنایی قرار گرفت که البته جایزه را رمان «در ژرفای آب» نوشتهی «پائولا هاکینز» از آن خود کرد. «دختر قبلی» دو راوی دارد. اِما پس از اتفاقی تلخ، در جستوجوی خانهای برای شروع دوباره است. اما آپارتمانهایی که میبیند، یا از توان مالیاش خارجند، یا به او احساس امنیت نمیدهند. تا آنکه یک خانه با معماری فوقالعاده مییابد. اما این خانه قوانین خاص و عجیبی دارد و هدف معمارش ایجاد تحول در ساکنانش است. راوی دیگر کتاب جین است. او هم پس از یک تجربهی تلخ، به شروعی تازه احتیاج دارد. او هم به همان خانه و معمار مرموزش جذب میشود. خیلی زود از مرگ مستأجر قبلی خانه مطلع میشود. مستأجری که شباهتهای غریبی با جین داشته است. او در تلاش برای پیدا کردن حقایق از میان دروغها، ناخواسته از همان الگوهای پیشین پیروی میکند، همان انتخابها را انجام میدهد و همان وحشت دختر قبلی را تجربه میکند.
داستان از 178 روز قبل از کریسمس آغاز میشود. وقتی راشل با مردی جذاب به نام دیوید ازدواج میکند و با هم در خانهای زیبا در کارنهال ساکن میشوند، همزمان پای ثروت، عشق و البته پسرخواندهی مهربان به زندگی راشل باز میشود. فرزند دیوید، جیمی نام دارد و پیش از آنکه رفتار او بهکل عوض شود و پیشگوییهای نگرانکنندهاش را آغاز کند، همهچیز زندگی دلخواه و عالی به نظر میرسد. جیمی ادعا میکند که روح مادرش که دو سالی از مرگش گذشته، او را تسخیر کرده. با گذر روزها و ماهها و مرور خاطرات گذشته، کمکم شک و ترس در وجود راشل ریشه میدوانند؛ شک به رفتار و سکوتهای همسرش و ترس از اینکه نکند آنچه جیمی میگوید، راست باشد. همزمان سؤالهای بیپایان و بیجوابی ذهن راشل را تسخیر میکنند؛ آیا ادعای جیمی صرفاً شوخی یا انتقام یک کودک از نامادریاش است یا اوضاع ذهنیاش خراب است؟ پس چرا دیوید چیزی از عجیب بودن رفتار پسرش نشان نمیدهد؟ اصلاً همسر سابق دیوید چطور مُرده؟ تابستان که تمام میشود و وقتی که سرما ذهن و جهان راشل را در بر میگیرد، تنشها و کشمکشها هم به بالاترین حد خود میرسند. ترماین مخاطبش را از میانهی باد و بوران رد میکند به دل توفانی وحشتناک میبرد و اینگونه هیجان را به اوج میبرد.
راوی بیمار خاموش رواندرمانگری چهلودوساله به نام «تئو فیبر» است. او با مراجعی مواجه میشود که پس از کشتن همسرش، لال شده است. او که «آلیشیا برنسون» نام دارد، در سیوسهسالگی شوهرش را به قتل رسانده است در حالی که هفت سال از زندگی مشترکشان میگذشته. هر دو هنرمند بودهاند: آلیشیا نقاش بوده و همسرش گابریل یک عکاس مد سرشناس. زندگی این زوج، ظاهری عالی و بینقص داشته؛ اما یک شب که گابریل دیروقت به خانه برمیگردد، آلیشیا پنج گلوله روی صورت شوهرش خالی میکند و از آن پس، کلمهای سخن نمیگوید. سکوت آلیشیا باعث میشود تمام این ماجرا و حواشیاش وجهی رازآلود به خود بگیرد. البته که آلیشیا، این بیمار خاموش، به یک آسایشگاه روانی فرستاده میشود؛ جایی که با تئو فیبر روبهرو میشود. تئو که هدف اصلیاش از رواندرمانگری کمک به خود بوده، در تلاش برای به حرف آوردن آلیشیا، با حقایقی مواجه میشود که نهتنها زندگی بیمارش را، بلکه زندگی خود و افراد دیگر را هم تحتالشعاع قرار میدهد.
داستان «زن کابین شمارهی 10» دربارهی «لورا بلکلاک» است؛ روزنامهنگارِ در سفری که «لو» صدایش میکنند. لو برای انجام یک مأموریت، با یک کشتی تفریحی لوکس عازم نروژ و آبدرههایش میشود که آسمانش را شفق قطبی آراسته است. لو مشتاق رسیدن به مقصد و انجام مأموریت خود است اما اتفاقی در مسیر، همهچیز را عوض میکند. قهرمان داستان شاهد صحنهای است که در آن به باورش جسد یک زن از کابین کناری به بیرون پرتاب میشود. تلاشهای او برای انتقال خبر این اتفاق هولناک، چندان نتیجهای در بر ندارد. مسافران حرف لو را نمیپذیرند و از آن بدتر آنکه طبق آمار، مسافر آن کابین اصلاً وارد کشتی نشده و هیچکس هم از مسافران کشتی کم نشده است. همهی اینها کار لو را سختتر میکند. او نخست باید با فکرهای خود بجنگد. آیا آنچه دیده بود، حقیقت بود یا شکلی از توهم بود که سراغ او آمده بود؟ اگر به دیدههای خود اعتماد کند، باید این را بپذیرد که قاتلی در کشتی حضور دارد. اما چگونه میتوان قتلی را اثبات و قاتلی را پیدا کند، در حالی که اساس اتهامش برای هیچکس باورپذیر نیست.
«نیتن فاول» نویسندهای مشهور است که در سال 1999 و پس از انتشار سه رمان موفق، اعلام بازنشستگی از جهان نویسندگی میکند و به جزیرهای خلوت به نام بومون میرود. حال، بهار 2018 است و با وجود آنکه سه رمان فاول هنوز در سراسر دنیا خوانده میشوند، نزدیک به بیست سال میشود که کسی از خودِ این نویسنده خبر ندارد. «ماتیلد مانی» روزنامهنگار جوانی است که عازم جزیرهی بومون میشود تا از راز نیتن فاول پرده بردارد. درست در همین زمان، جنایتی مهیب در جزیره اتفاق میافتد که مقامات امنیتی، تمام راههای ورود و خروج جزیره را تا کشف معمای این جنایت و یافتن قاتل میبندد. ماتیلد که بهنوعی در جزیره گرفتار شده، خود را درگیر ماجرایی بسیار پیچیدهتر از آنچه میپنداشت، میبیند. البته که در این میان با نویسندهی اسرارآمیز نیز رودررو میشود. در نهایت، آنچه مخاطب «زندگی پنهان نویسندهها» با آن روبهرو است، ترکیبی است جذاب از ادبیات و هیجان. گیوم موسو در این کتاب مخاطب را تا پایان داستانش میکشاند تا آنکه تمام قطعات پازل کنار هم قرار بگیرند و معماهای این داستان حل شوند.
گیوم موسو در آوای فرشته، دو خط روایی را در کنار هم پیش میبرد. اولی مردی است به نام «جاناتان لامپرر» که رستورانی در سانفرانسیسکو دارد و دومی، زنی است به نام «مدلین گرین» که در پاریس زندگی میکند و شغلش گلفروشی است. ماجرا اما از فرودگاه نیویورک آغاز میشود؛ جایی که جاناتان و مدلین با یکدیگر برخورد میکنند و تلفنهای همراهشان باهم عوض میشود. هر دو شخصیت، پیش از آنکه گوشی را به نفر دیگر برسانند، شروع میکنند به سرک کشیدن در زندگی دیگری و هر دو با رازهایی مواجه میشوند که پرده برداشتن از هرکدامشان، به پیدا شدن رازهای بیشتر و پیچیدهتر میانجامد. برملا شدن رازهای جاناتان و مدلین، خاطراتی از گذشته را دوباره زنده و پروندههایی قدیمی را بار دیگر باز میکند. اینجاست که دو قهرمان داستان که پیش از دیدارِ اتفاقی در فرودگاه، هرگز یکدیگر را ندیده بودند، میفهمند اشتراکهایشان فراتر از تلفنهای همراهی است که جابهجا شدهاند.
ادی فلین مرد شیادی است که تصمیم گرفته رویهی زندگی خود را تغییر دهد؛ سربهراه شود و درست رفتار کند. همین مسئله او را به سوی شغل وکالت سوق میدهد. اما دنیای وکالت چندان روی خوش به او نشان نمیدهد و او فرق چندانی میان زندگی حال و گذشتهاش نمییابد. یک تجربهی دردناک نیز مزید بر علت میشود که فلین قسم بخورد وکالت را رها میکند و هرگر پایش را نیز در دادگاه نمیگذارد. اما دست سرنوشت حق انتخاب را از او میگیرد. رئیس یک گروه تبهکار که به جرم قتل درگیر محاکمه است، دختر خردسال ادی را گروگان میگیرد و شرط آزادیاش هم این است که ادی فلین در دادگاه از رئیس مافیا دفاع کند و او را از جرمش تبرئه کند. قهرمان رمان دفاع تنها 48 ساعت فرصت دارد که به هر ترفندی که در چنته دارد، متوسل شود و دخترش را از پسِ این عملیات غیرممکن نجات دهد؛ عملیاتی که علاوه بر کشش و تعلیقهای بسیارش، کشمکشها و تناقضهای درونی بسیاری را هم برای فلین همراه دارد.
لیلیان و موزهی مزهها اولین رمان اریکا بائورمایستر است.داستان دربارهی هشت هنرجوی کلاس آشپزی است که بخشهای کتاب را تشکیل میدهند. آنها ماهی یک بار در شبهای دوشنبه در کلاس آشپزی لیلیان شرکت میکنند تا هنر مخفی شده پشت غذاهای خوشمزهی او را بیاموزند اما در این راه ناخودآگاه در راهی قرار میگیرند که فراتر از آموزش آشپزی است. هنرجوها یکی پس از دیگری با طعم و عطر و مزه غذایی که درست میکنند دگرگون میشوند. آنها که هر کدام دلیلی مختص به خود برای حضور در کلاس و همچنین داستان زندگی خود را دارند. با گذشت زمان مسیر هنرجوها در هم میآمیزد و ماهیت کلاس آشپزی به جایی فراتر از رستوران و آشپزخانه لیلیان میرود. شرح داستان زندگی هر کدام از آنها بسیار روان و با بیانی طنز در قالب کلاس آشپزی و در میان طعمها و مزهها بیان میشود.در این کلاس آنها با یکدیگر آشنا و دوست میشوند و در کنار آموزش آشنایی با مواد اولیه و آشپزی با تجربیات یکدیگر نیز آشنا میشوند و درس زندگی میآموزند. کتاب لیلیان و موزه مزهها بسیار خوشمزه و شنیدنی است و شنونده بوی غذا را از بین کلمات و داستان میتواند حس کند.
قهرمان «کتابخانهی نیمهشب» زنی جوان به اسم نورا است که از انتخابهایش در زندگی رضایت ندارد. شب که میشود، نورا تلاش میکند جان خود را بگیرد اما سر از کتابخانهای درمیآورد که توسط کتابدار مدرسهاش اداره میشود. کتابخانهی میان زندگی و مرگ، پر است از میلیونها کتابی که داستان زندگی نورا در آنها نوشته شده؛ داستان تمام زندگیهای ممکنی که هر تصمیم نورا میتوانسته به آن منجر شود. نورا در کتابخانهی نیمهشب به جستوجوی کتابی برمیآید که پرمعناترین زندگی ممکن را برای او در خود داشته باشد. در یکی از این زندگیها، نورا ازدواج کرده اما شرایطش با انتظاراتش بسیار تفاوت دارد. در زندگی دیگر، او یخشناسی در قطب شمال است؛ زندگیای که با حالایش بسیار متفاوت است؛ اما نمیشود گفت بهتر نیز است.