مجموعهداستان مترجم دردها، از نُه داستان کوتاه تشکیل شده که همانند عموم آثار جومپا لاهیری از زندگی مردم هندو یا هندی-آمریکایی میگویند؛ مردمی که میان ریشههای خود و جهان نو در کشمکش هستند. داستان اول «موضوع موقت» به زوجی میپردازد که گویی در خانهی خود هم غریبهاند. اما خاموشیهای مکرر ادارهی برق، جنبههای تازهای از زندگی شوکُمار و شُبا را روشن میکند. دومین داستان «وقتی آقای پیرزاده برای شام میآمد» شرح زندگانی گیاهشناسی پاکستانی است که برای پژوهش به آمریکا آمده و ماههاست از همسر و دخترانش بیخبر است. سومین داستان، همچون عنوان کتاب «مترجم دردها» نام دارد. آقا و خانم داس به هند آمدهاند تا ریشهها و گذشتهی خود را ببینند. در این مسیر آقای کاپاسی راننده و راهنمای سفر آنهاست. داستان چهارم «دربان واقعی» سرگذشت زنی مسن است که به کلکته بازگردانده شده و حالا، از خاطرات گذشتهاش میگوید. «جذاب» نام داستان پنجم مجموعه است و داستان زن جوان سفیدپوستی است که با یک مرد هندی متأهل وارد رابطه میشود.
داستان بعدی «خانهی خانم سن» قصهی دختری یازدهساله است که بعد از مدرسه به خانهی خانم سن میرود. مراقبت خانم سن از الیوت، پای دخترک را به دنیای رنگارنگ زن و البته خاطرات او باز میکند. «این خانهی متبرک» هفتمین داستان است و از زوجی جوان میگوید که در خانهای تازه ساکن میشوند و چیزهایی در آن مییابند که عقاید و رابطهشان را تحتالشعاع قرار میدهد. هشتمین داستان «معالجهی بیبی هالدار» نام دارد و از زنی جوان میگوید که به یک بیماری مرموز مبتلا شده و آزمایشها و درمانها همگی به بنبست خوردهاند. «سومین و آخرین قاره» عنوان نهمین و آخرین داستان مترجم دردها است. راوی این داستان از هند به انگلیس و سپس به آمریکا کوچ میکند و آمریکا را به عنوان مقصد نهایی برمیگزیند. اما زندگی در آخرین قاره برای او چالشهایی همراه دارد. کتاب پس از آخرین داستان تمام نمیشود. یادداشتی از جومپا لاهیری با عنوان «زنده؛ بهسوی بهشت» که پس از دریافت جایزهی پولیتزر آن را نوشته، پایانبخش مترجم دردهاست.
خاورمیانهای که امروزه در عنوانهای خبری نامش را میشنویم، محصول تصمیمات متفقین در جنگ جهانی اول و پس از آن است. فرامکین در این اثر کوشیده این داستان پرشاخوبرگ را نقل کند که چرا و چگونه -و با چه بیمها و امیدها، عشقها و نفرتها، اشتباهها و سوءتفاهمها- این تصمیمها گرفته شدهاند. نویسنده پس از ادای یک مقدمه، کتاب خود را در شصتویک فصل آورده که در دوازده بخش کلی تقسیمبندی شدهاند. بخش اول در چهارراه تاریخ نام دارد. دومین بخش تحت عنوان کیچِنر: نگاه به آینده تحریر شده. بخشهای سوم و چهارم بریتانیا در باتلاق خاورمیانه و براندازی نام دارند. بخشهای شش و هفت تحت عناوین متفقین در حضیض اقبال و دنیاهای تازه و ارضهای موعود تیتربندی شدهاند. فصلهای بعدی حمله به خاورمیانه، غنایم جنگی و چون آبها از آسیاب افتاد... نام دارند. بخش دهم و یازدهم طوفان بر فراز آسیا و بازگشت روسیه به خاورمیانه نام گرفتهاند و توافق 1992 خاورمیانه عنوان آخرین بخش از این کتاب است.
مجموعهداستان «خوبی خدا» با داستانی از شرمن الکسی با نام «تو گرو بگذار، من پس میگیرم» آغاز میشود که روایتگر سرگذشت مرد سرخپوستی است که پس از گذار از فرازها و نشیبهای بسیار، با مشکلات روحی و اجتماعی بسیاری دستوپنجه نرم میکند. از موراکامی داستان «شیرینی عسلی» انتخاب شده است. این داستان ماجرای پسری است که دوست خانوادگیشان برای او قصهای دربارهی خرسها تعریف میکند. پدر این خانواده چندان پایبند خانوادهی خود نیست و این امر، نقش دوست خانوادگی را بهمرور پررنگتر میکند. سومین داستان «تعمیرکار» اثر پرسیوال اورت است. تعمیرکار سرگذشت مردی به نام شرمن را تعریف میکند که شبی یخچال ساندویچفروشی محلهاش را تعمیر میکند. روزها میگذرد و تعمیرکار داستان، وسیلههای بسیاری را برای افراد متخلف تعمیر میکند. اما طولی نمیکشد که معلوم میشود تواناییهای او به تعمیر لوازم محدود نمیشود. «فلامینگو» اثر الیزابت کمپر فرنچ داستانی است آرام که دختری با یاد مادرش آن را روایت میکند. مادری که فقط به آرامش و سکوت نیاز داشته و کسی که در کنارش باشد؛ هر که میخواست باشد.
راوی «قول» نویسندهای است که یک شب دربارهی هنر نگارش رمانهای پلیسی سخنرانی میکند. پس از سخنرانی، با یک افسر ردهبالای بازنشسته آشنا میشود. افسر سخنان نویسنده را نقد میکند و روایت ماجراهای پروندهای را آغاز میکند که در سالهای نهچندان دور با آن دستوپنجه نرم کرده است. در این ماجرا، افسر از پلیسی به نام «ماتئی» یاد میکند و برخی از رویدادها را از نظرگاه او تعریف مینماید. پرونده از این قرار است که جسد دختر کمسنی مُثلهشده در جنگل پیدا شده و متهمی هم برای این قتل تحت نظر است. خانوادۀ مقتول از بازرس ماتئی قول میگیرند که قاتل دخترشان را پیدا کند. ماتئی هم به رستگاری ابدیاش قسم میخورد که قاتل را بیابد. قولی که حال و آیندهی افسر را بهکل تغییر میدهد. دورنمات برای کتاب «قول» زیرعنوان جسورانهی «فاتحهای بر رمان پلیسی» را برگزیده و در این رمان، علاوه بر روایت داستانی جذاب و پر از تعلیق، نظم و سیاق همیشگی رمانهای پلیسی را برهم زده است. او در این کتاب نهتنها مخاطب خود را به بازی میگیرد و هرنوع پیشبینی را دشوار میسازد، بلکه در یک رمان پلیسی، رمانهای پلیسی و نویسندگان این آثار را نیز به باد نقد میگیرد. یعنی با استفاده از یک ابزار، خودِ آن ابزار و نظام ازپیشتعیینشدهاش را زیر سؤال میبرد.
فریدریش دورنمات در «سوءظن» شرح حال بازرس برلاخ را پس از ماجراهای «قاضی و جلادش» پی میگیرد. برلاخ پس از یک حملهی قلبی در بیمارستان بستری است و نتایج آزمایشهایش با خبرهای خوبی همراه نیستند. حال برلاخ کمی رو به بهبودی میگذارد که خواندن مطلبی در مجله، سوءظن مهمی را در ذهنش ایجاد میکند. او تصویری از یکی از جنایتکاران نازی میبیند که دارد یک بیمار را بدون بیهوشی عمل میکند. اتفاقاتی دست به دست هم میدهند که بازرس به این باور میرسد که جنایتکارِ توی عکس هنوز هم با اسمی دیگر و در ظاهر یک پزشک به جنایتهایش ادامه میدهد. بازرس برلاخ که نه دیگر نیروهای پلیس را همراه خود دارد و نه شرایط جسمیاش روبهراه است، میکوشد تا برای سوءظن خود جوابی پیدا کند. اینگونه است که وارد مبارزهی تازهای میشود که خطرات و معماهای بسیاری در خود دارد.
در کنار نمایشنامههای فریدریش دورنمات که تا کنون تحسین افراد بسیاری را برانگیختهاند، آنچه او در نوشتنش تبحر داشت، داستانهای پلیسی بود. در این حوزه بیش از هر چیز، چهار اثر خودنمایی میکنند. کتابهای «قول» و «عدالت» و مجموعهی دوجلدی «معماهای بازرس برلاخ». دورنمات، معماهای بازرس برلاخ را سال 1950 در کتابی با نام «قاضی و جلادش» آغاز کرد و دو سال بعد، دنبالهای برایش نوشت و آن را «سوءظن» نام گذاشت. در ابتدا آنچه دورنمات را بهسمت خلق این دو اثر هدایت کرد، نیاز مالی بود. اما این دو رمان علاوه بر جذب مخاطبان بسیار و جلب توجه آنها، مسیر تازهای را برای نوشتن آثاری در ادبیات پلیسی پیش روی نویسنده قرار دادند. دورنمات، دسامبر 1990 پس از 69 سال زندگی، در نوشاتل سوئیس درگذشت.
وقتی جورج اورول نوشتن آس و پاس در پاریس و لندن را تمام کرد، دو ناشر آن را رد کردند و اورول بر آن بود تا کتاب را بسوزاند. اما یک منتقد کتاب را خواند و ناشری تازهکار را قانع کرد که آن را چاپ کرد. طی سالهای بعد این اثر بارها خوانده شد و دفعات بسیاری نیز توسط ناشرهای گوناگون تجدید چاپ گردید. آس و پاس در پاریس و لندن، روایتگر سالهای جوانی جورج اورول است. سالهایی که با فقر دستوپنجه نرم میکرد و میان دو شهر پاریس و لندن جویای راهی برای نوشتن و کسب درآمد از نویسندگی بود. پس از این اثر، اورول چندین اثر دیگر نیز نوشت که هیچکدام فروش چشمگیری نداشتند: روزهای برمه، دختر کشیش، زندهباد گلهای آپارتمانی، جادهی اسلکلهی ویگان، به یاد کاتالونیا و هوای تازه. اما دو کتاب آخر اورول، سرنوشت او و تصویر پس از مرگش را بهکل تغییر دادند. او در آخرین ماههای جنگ جهانی دوم، مزرعهی حیوانات را نوشت و دو سال بعد، شاهکار دیگرش 1984 را خلق کرد.
حمامها و آدمها مجموعهای است از سیوپنج داستان کوتاه (و گاه بسیار کوتاه) که میخاییل زوشنکو بین سالهای 1921 و 1945 نوشته است. قهرمانان این داستانها، آدمهایی عادی هستند که از دل زندگی روزمره حوادثی برایشان رقم میخورد که گاه مخاطب را با معضلات شخصیتهای قصه آشنا میکند و حس همدردی او را برمیانگیزد و گاه موقعیتهایی طنزگونه پدید میآورد که شنونده را به خنده وامیدارد. زوشنکو نثر ساده و روانی دارد، داستانهایش هم سرراست و بیتکلفند و با طنز گزندهشان مخاطب را به فکر فرو میبرند.
همانطور که گفته شد، حرفهی اولیهی بولگاکوف پزشکی بود. او در سپتامبر 1916 به اتفاق همسرش راهی روستایی دورافتاده شد. خاطرات این دوره از زندگی و کار پزشکی او در مجموعهی داستانهای «یادداشتهای یک پزشک جوان» بازتاب یافته است. داستانهای این مجموعه در زمان حیات بولگاکوف بهصورت جداگانه در نشریات به چاپ میرسیدند و البته اکثر آنها دارای عنوان فرعی «یادداشتهای یک پزشک جوان» بودند. این کتاب، بر اساس واقعیت نوشته شده و بولگاکوف تقریبا همهی رویدادهای توصیفشده در داستانها را شخصا تجربه کرده و از سر گذرانده بود.
این خود قدرت حاکم است که موجب بروز انقلاب میشود. قطعا آگاهانه این کار را نمیکند، اما سلوک و نحوهی حکمرانیاش نهایتا محرک انقلاب میشود. این اتفاق وقتی میافتد که نوعی احساس مصونیت میان طبقهی حاکم ریشه میدواند: «دیگر مجاز به انجام هرکاری هستیم و میتوانیم هر کاری دلمان بخواهد، بکنیم.» البته توهم است، اما مبنای منطقی مشخصی دارد. تا مدتی واقعا هم به نظر میآید میتوانند هر کاری دلشان بخواهد بکنند. رسوایی از پی رسوایی و قانونشکنی از پی قانونشکنی بیمجازات میماند. مردم ساکت میمانند، صبور و محتاط. میترسند و هنوز تصوری از نیروی خودشان ندارند. اما همزمان حساب جزءبهجزء همهی بیعدالتیها را پیش خود نگه میدارند؛ حسابی که بناست در یک لحظهی خاص جمع بسته شود. انتخاب این لحظه، شگرفترین معمایی است که تاریخ به خود دیده است.