زیبای گمشده روایتگر داستان دختری بهنام فرن ریچل است که در شهری کوچک زندگی میکند و هوادار پروپاقرص رمانهای عاشقانه است. پنج مرد جوان از این شهر به جنگ میروند و تنها یکی از آنها زنده برمیگردد. پس از آن، داستان رنگ دیگری به خود میگیرد. عشقی میان دختر دوستداشتنی داستان و پسر جنگجوی ناامید شکل میگیرد. عشقی که تداومش شجاعت بسیار میطلبد و این دو نفر باید دلشکستگیهای بسیاری را پشت سر بگذارند. با همهی این اوصاف، زیبای گمشده پا را از عاشقانههای معمول فراتر میگذارد و به عمق میرود. جایی که بتواند درون قلب مخاطب نفوذ و او را متأثر کند.
«مارتا اندرسون» پیرزن هفتاد و نه سالهایست که در یک آسایشگاه سالمندان سکونت دارد. آسایشگاه برای مارتا شبیه زندان است و او قصد ندارد باقی عمرش را بر روی صندلی راحتی در گوشهای از آسایشگاه بگذراند؛ پس تصمیم میگیرد برای خود و زندگیاش هیجان ایجاد کند. سرقت از بانک به نظر کار هیجانانگیزی میآید. اما نخستین تلاش مارتا به تنهایی، نتیجهی مطلوبی ندارد. به همین دلیل او دست به کار میشود تا با طراحی نقشهای کامل و با همراهی دوستانش که همگی آنها از پیرهای ساکن آسایشگاه سالمندان هستند، به مقصود خود برسد. اعضای این باند پنج نفره که به «باند بازنشستهها» معروفند، در گام نخست، در برابر قوانین سختگیرانهی آسایشگاه شورش میکنند.
داستان «هوای او» دو راوی دارد. فصلهایی از کتاب را مردی به نام تریستن تعریف میکند که در تصادفی، همسر و پسرش را از دست داده و روایت فصلهای دیگر برعهدهی زنی به اسم الیزابت است که او هم همسرش در یک تصادف درگذشته و حالا با دختر کوچکش زندگی میکند. تریستن پس از این سوگ بزرگ، شهر و خانوادهاش را رها میکند و پس از مدتی سرگردانی، در شهری کوچک بهنام مدوکریک ساکن میشود. الیزابت هم که تاب ندارد بدون همسرش در خانهشان به زندگی ادامه دهد، شهر خود را ترک میکند و او و دخترش نزد مادر الیزابت میمانند. پس از یک سال، الیزابت تصمیم میگیرد به شهر و خانهی خود بازگردد؛ به شهر کوچک مدوکریک. وقتی به شهر میرسد، بار دیگر تصادفی پیش میآید و باعث آشنایی تریستن و الیزابت میشود؛ یک آشنایی ناخوشآیند. اما تصادفها دستبردار نیستند و الیزابت متوجه میشود تریستن که مردم شهر از او با عنوان عوضی شهر یاد میکنند، همسایهی روبهرویی او شده و دیدار و مواجهه با او ناگریز است. این دو وقتی همدیگر را بیشتر میشناسند، میبینند وجوه اشتراکی فراتر از جنون و درهمشکستگی و درگذشت عزیزانشان دارند و داستان تریستن و الیزابت، وارد فراز و نشیبهای بسیار میشود.
«کاترین هیوز» رماننویس انگلیسی است که سال 1964 در شهری حوالی منچستر متولد شده است. پس از پایان رساندن دورههای دبیری، کاترین با همسرش آشنا شد؛ آنها در کانادا ازدواج کردند، کسبوکار مشترکی راه انداختند و صاحب دو فرزند شدند؛ همراه هم، از کشورهای بسیاری چون هند، سنگاپور، آفریقای جنوبی و نیوزیلند دیدن کردند و باز، به حوالی منچستر برگشتند و خانهای تازه برای خود ساختند. زندگی هیوز بهعنوان نویسنده تازه آنجا آغاز شد. او نخستین رمانش «نامه» را در سال 2013 منتشر کرد و موفقیت چشمگیرش در سراسر جهان، او را به ادامهی مسیر نویسندگی مصممتر کرد. رمانهای دیگر او همچون «کلید»، «راز»، «آخرین پیمان» و «جعبهی خاطرات» همگی با اقبال خوانندگان همراه بودند. اما با این حال، تاکنون «نامه» پرمخاطبترین اثر او بوده است.
جادهی رستگاری را باید در گونهی جنایی و معنایی دستهبندی کرد. نویسنده به خوبی به توصیف شخصیتهای اصلی داستان میپردازد و گذشته و حال آنها را تصویر میکند. داستان دربارهی دختری است به نام الیزابت. او که در نیروی پلیس خدمت میکند، با حادثهی آدمربایی و قتل دو جنایتکار ارتباط پیدا میکند و داستان ادامه می یابد. هارت در جاده رستگاری نشان داد هر کجا پای رمانهای روانشناسی و آن دسته از رمانهایی که دلهره، جرم و نگاهی به ذهن و روح آدمی را با هم ترکیب میکنند در میان است، جز بهترین نویسندههاست. داستان پرکشش جاده رستگاری شنونده را تا انتهای داستان با خود همراه میکند و حدسهای گاه و بیگاه شنونده تا انتهای داستان باید ادامه داشته باشه تا نتیجهی نهایی مشخص شود.
«جینا رویال» نمونهی بارزی از یک زن ساده و معمولی است؛ یک زن خانهدار خجالتی اهل غرب میانهی آمریکا با ازدواجی موفق و دو فرزند دوستداشتنی. اما یک تصادف رانندگی، هویت پنهان همسرش را فاش میکند. جینا که میفهمد همسرش یک قاتل سریالی است، ناچار میشود زندگی خود را به عنوان مادری جنگجو و با نام تازهی «گوئن پراکتور» از نو بسازد. پس از به زندان افتادن همسر سابقش، گوئن سرانجام رنگ آرامش را در زندگی بازمییابد و در خانهای دورافتاده، نزدیک به یک دریاچهی مهآلود ساکن میشود. اما گذشتهاش دست از سر او برنمیدارد و درست زمانی که فکر میکند به ساحل امن رسیده است، موجی از اتفاقات ناخوشآیند به سمت زندگی او و فرزندانش سرازیر میشوند و چالشهای تازهای را برایشان به همراه میآورند. اما یک چیز را دربارهی گوئن میتوان با اطمینان گفت: او بعد از تمام تجربیات تلخش، یاد گرفته چطور با شرارتها روبهرو شود و هرگز از مبارزه با آنها دست بر نخواهد داشت.
«دروغهای کوچک بزرگ» روایتگر داستان افرادی است که هر یک به دلیلی، اسرار زندگیشان را پنهان میکنند و حتی با نزدیکترین دوستانشان نیز آنها را در میان نمیگذارند. ماجرا از جایی اوج میگیرد که یک قتل رخ میدهد که همهی شخصیتهای داستان را بهنوعی تحت تأثیر قرار میدهد. داستان طوری روایت شده که علاوه بر دلیل قتل و مقصر آن، خود مقتول نیز چون معمایی است که شنونده برای حل آن باید تا پایان با کتاب همراه شود. علاوه بر زمینهی معمایی و جنایی، آنچه دروغهای بزرگ کوچک را به رمانی پرقدرت تبدیل میکند، درونمایهی روانشناختی بسیار کارشده و دقیق آن است؛ طوری که مخاطب میتواند با نیات و دغدغههای تمام کاراکترها آشنا شود و با آنها همذاتپنداری نماید.
راوی «وقتی خاطرات دروغ میگویند» زنی به نام «اولیویا» است. او چندین سال قبل دوست صمیمیاش «کتی» را از دست داده است. کتی یک روز از خانه فرار کرده و هیچگاه بازنگشته است. حالا و پس از گذر سالها، «تام» پدر همسر اولیویا، اعتراف میکند که او کتی را کشته و دیگر از پس عذاب وجدان این کار برنمیآید. او محل دفن جنازه را هم نشان میدهد و پلیس جسد کیتی را پیدا میکند. همهی اینها نشان از درست بودن اعتراف پیرمرد دارند. اما او از آلزایمر رنج میبرد و بسیاری از جزئیات داستانش نیز با حقیقت نمیخوانند. اینجاست که اولیویا، پلیس و مخاطب داستان، سر یک دوراهی قرار میگیرند. در حالی که شواهد غیر قابل انکاری از جرم تام در دست است، آیا میتوان به حرفهای ضد و نقیض مردی مبتلا به آلزایمر استناد کرد؟
فضا و جغرافیایی که آثار اوکانر در آنها اتفاق میافتد بیشتر در محدودهی شمالی آمریکا قرار دارد. شخصیتهای داستانی او اغلب دارای ضعفهای اجتماعی هستند و بحثهای نژادی و قومی به خصوص وضعیت زندگی سیاهان در داستانهای او پر رنگ است. او با اطلاعات پراکندهای که به خوانندهاش میدهد، امکان پیشگویی و حل گرههای احساسی داستانها را پیش پای مخاطبش میگذارد. داستانهای اوکانر از فضا و شرایط زندگی خودش تاثیر بسیار گرفته است و بیشتر آنها دربارهی مسائلی است که اون نسبت به آنها بدبین بوده است.
در سال 2009 «مجموعه داستانهای فلانری اوکانر» در رایگیری بنیاد کتاب ملی آمریکا، به عنوان بهترین اثری که جایزه کتاب ملی آمریکا در حوزه ادبیات تخیلی طی 60 سال گذشته به خود اختصاص داده، شناخته شد.
«پروژهی شادی» شیوهای برای ایجاد تغییر در زندگی است. در قدم اول راه شناخت چیزهایی که برای فرد به خوشحالی و رضایت منجر میشوند را به مخاطب نشان میدهد و در قدم بعدی، در مورد روشهای به اجرا درآوردن آنها با تصمیمی قاطع سخن میگوید. این کتاب شرحی است بر «پروژهی شادی» گریچن رابین؛ یعنی تمام تلاشهایی که او برای شاد شدن انجام داده و چیزهایی که در این مسیر آموخته است. هیچ چیز برای یافتن مسیر درست شاد زیستن، بهتر از راههایی نیست که جوابشان را پس دادهاند. «پروژهی شادی» با تأیید اینکه مسیر شادی برای هر کس منحصر به فرد است، با زبانی دوستانه به شنونده کمک میکند که راه خود برای رسیدن به حال خوب و خوشبختی را ترسیم کند.