ادراک ما از آنچه هست، موقعی صورت میگیرد که آن را بدون محکومکردن، بدون توجیه و بدون تعیین هویت بشناسیم. آگاهی از اینکه شخص در شرایط خاص یا حالت خاصی است، خود یک روند رهایی است؛ اما آنکس که از شرایط خود و از تلاش خود آگاه نیست، سعی میکند غیر از آن چیزی باشد که هست و این برایش عادتی میشود؛ پس بنابراین بهخاطر داشته باشید که ما در نظر داریم به بررسی آنچه هست بپردازیم، به مشاهدهی آنچه که حقیقت است و آگاهی از آن، بدون نقطهنظرهای متعصبانه و بدون هیچ نوع تعبیر و تفسیری. این نیاز به یک ذهن موشکاف خارقالعاده دارد، به یک قلب انعطافپذیر، تا بتواند از آنچه هست، آگاه شود و آن را دنبال کند؛ زیرا آنچه هست، از تعقیب بازمیماند، از رفتن به دنبال حرکت سریع آنچه هست، متوقف میشود.
داستان «مرشد و مارگریتا» با صحبتهای میان یک نویسنده و یک شاعر در مسکو شروع میشود. یکی از آنها، نمایندهی روشنفکران ادبی است و با اندیشهی سطحی و تکبعدیاش، فضا را برای اندیشههای دیگر تنگ کرده و تنها به مریدان و دنبالهروهای خود اجازهی پیشرفت میدهد. سایهی این افراد بر تمام ادیبان و نویسندگان سنگینی میکند. یکی از کسانی که قربانی این سیستم مافیایی میشود، «مرشد» داستان است. ماجرای این کتاب، درست مانند داستان زندگی خود بولگاکف است. داستان بهصلیبکشیدن مسیح در زمان پونس پیلات، فرمانروای رُمی یهودا، آیینهی تمامنمای دوران سیاه حکمرانی استالین و کشتارهای دستهجمعی مخالفان بهویژه هنرمندان، روشنفکران و دگراندیشان است. بولگاکف برای گریز از تیغ سانسور به این استعاره متوسل میشود. بهمیانکشیدن پای شیطان و مریدانش، آمدنش به مسکو و بهپاکردن آشوبهای فراوانی که باعث دستگیری و زندانیشدن افراد زیادی شد، در واقع نماد مکتب کمونیسم است که هفتاد سال، نیمی از دنیا را به خاک و خون کشید و هنوز هم در بعضی کشورها ادامه دارد. عشق میان مرشد و مارگریتا نیز ریشه در زندگی نویسنده دارد؛ عشق در فضای رعب و وحشت با همهی تلخکامیها و شکنجههایش.
ماجراهای «بینایی»، چهار سال پس از حوادث رمان «کوری» روایت میشوند. انتخاباتی در کشور در حال برگزاری است که ابتدا به نظر میآید کسی قصد شرکت در آن را ندارد. اما در ساعات پایانی رأیگیری، بهیکباره مردم به حوزهها هجوم آورده و صندوقها را با برگههای رأیشان پر میکنند. اما نتیجهی شمارش آرا تعجب تمام دولتمردان را برمیانگیزد؛ حجم عظیمی از رأیها «سفید» هستند. داستان «بینایی» به آنچه پس از انتخابات اتفاق میافتد، گمانههای سیاسیون، تصمیمها و فشارهای حکومت به مردم برای رأی دادن دوباره و آثار این فشارها میپردازد. شخصیتهای اصلی «کوری» نیز گاه وارد داستان میشوند و نقش خود را در قصهی «بینایی» ایفا میکنند.
«اندوهی فراتر از رؤیا» روایت «پیتر هاندکه» از خودکشی غمانگیز مادرش پس از تحمل سالها رنج و درد است. او به خلاصهترین شکل ممکن یک عمر زندگی مادرش را بیان میکند، از فراز و نشیبهای حیات پردردش میگوید و آنچه در نهایت به خودکشی او در 51 سالگی انجامید را نیز مطرح میکند. زندگیای که همزمان با شکلگیری حکومت نازیها شروع شد، در جنگ جهانی دوم ادامه یافت و در مصائب بیپایان پس از جنگ غرق شد. اما این کتاب بیش از آنکه یک داستان باشد، نوشتهای است که در ایام سوگواری و شاید بهجهت تسلا ثبت شده است. آنطور که هاندکه خود در اثرش میگوید: «اگر خلاصه بگویم، این کتاب ثبت حالات است، نه یک داستان تمامعیار با پایانی قابل پیشبینی و اطمینانبخش. در بهترین حالت، میتوانم لحظاتی کوتاه از داستان زندگی مادرم را در خواب ببینم؛ چون فقط همان موقع است که احساساتش آنقدر برایم ملموس شده و همان میشوند که خودم هم تجربهشان کردهام و چنان با آنها مأنوسم که انگار از جنس همان خوابها هستم.»
«کتاب مقدس نئون» روایت زندگی پسری نوجوان به نام «دیوید» است که همراه پدر، مادر و خالهاش زندگی میکند. فشارهای مالی و اجتماعی، آنها را ناچار به انزوا کرده و دیوید را از همان کودکی با رنجهای گوناگون آشنا کرده است. پررنگترین و آزاردهندهترینِ این رنجها، سایهی سنگین متعصبان و مذهبیون افراطی است. افرادی که فضای کوچک محل زندگی دیوید را تحت تأثیر قرار داده و با سرک کشیدن در تمام ابعاد زندگی افراد، جوی خفقانآور را ایجاد کردهاند. در این فضا، دیوید بهعنوان پسری نوجوان از خانوادهای ضعیف، میکوشد راهش را بیابد و با وجود تمام دشواریها به پیش رود؛ اما باز با مصائب گوناگون مواجه میشود.
آرزوهای بزرگ که یکی از مشهورترین رمانهای چارلز دیکنز است، ابتدا به صورت داستانهای دنبالهدار در یک هفتهنامه به چاپ رسید و مورد استقبال فراوان قرار گرفت. دیکنز در آرزوهای بزرگ که به نوعی زندگینامهای خودنوشت است، داستان «پیپ» پسری هفت ساله را روایت میکند که پس از مرگ پدر و مادرش، با خواهر بداخلاق و تندخو و شوهر خواهر مهربان و صمیمیاش که به حرفه آهنگری مشغول است زندگی میکند. پیپ که زندگی سخت و محقرانهای دارد، هنگام سر زدن به مزار پدر و مادرش با یک زندانی فراری که به اعمال شاقه محکوم شده است برخورد میکند و پس از شنیدن داستان او، برای رفع گرسنگیاش نان و برای رهاییاش از غل و زنجیر سوهان میبرد.
رمان کوری یکی از معروفترین کتابهای ژوزه ساراماگو است که تاکنون به بسیاری از زبانهای دنیا ترجمه شده است. در این کتاب شاهد آنیم که در یک شهر بیماری مرموزی شیوع پیدا میکند که باعث کوری در انسانها میشود. اما این کوری، کوری عادی نیست، بلکه مبتلایان به جای تاریکی، در سفیدی فرو میروند، اقیانوس بی انتهایی از سفیدی، سفید مثل شیر!
همینگوی در یک جمعه از آخرین تابستان قرن نوزدهم در شهرکی حوالی شیکاگو به دنیا آمد. کودکیاش به شکار و ماهیگیری با پدر، و نواختن چلو با مادرش گذشت. ارنست 18 ساله، با بینایی ضعیف جایی در ارتش آمریکا نداشت و با عنوان رانندهی آمبولانس صلیب سرخ در کنار ارتش ایتالیا خدمت کرد، شدیداً مجروح شد و مدال شجاعت ایتالیا را دریافت کرد. ازدواج اولش در 22 سالگیاش بود. چهار سال بعد در سفری با همسر و فرزندش به اتریش، با همسر دومش آشنا شد. دو سال بعد طلاق گرفت و با همسر دومش ازدواج کرد.
در یکی از روزهای پاییز، ورونیکا سرانجام به این نتیجه میرسد که خودش را بکشد. به همین خاطر، چند بسته قرص خوابآور را دانهدانه قورت میدهد و منتظر میماند که اثر کنند. عنوان کتاب و محتوای سطور ابتدایی آن، آشکارا مضمون کلی رمان را نشان میدهند؛ اما ماجرا به همینها ختم نمیشود و زندگی، فراز و فرود بسیاری برای ورونیکای بیست و چهار ساله در آستین دارد.
«ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد»، از بهترین آثار نویسندهی نامآشنای برزیلی یعنی «پائولو کوئلیو» است که میتوان آن را پس از «کیمیاگر» محبوبترین اثر این نویسنده نیز دانست. کوئلیو در این رمان روانکاوانه، به بررسی مقولهی مرگ و زندگی میپردازد و در خلال آن، از معنا، هدف و امید برای زندگی نیز سخن میگوید.
اگر بگوییم داستایوفسکی تحسینشدهترین نویسندهی تاریخ ادبیات مدرن است اغراق نکردهایم. گواه این ادعا جملهی تولستوی بزرگ است پس از شنیدن خبر مرگ داستایوفسکی: «امروز بزرگترین نویسندهی روسیه درگذشت». زیگموند فروید متفکر برجسته، «برادران کارامازوف» داستایوفسکی را جذابترین رمان جهان میداند .اثری که منجر به مقالهی درخشان فروید، «داستایوفسکی و پدرسالاری» شد. ژان لوک گدار (کارگردان برجستهی موج نوی فرانسه): داستایوفسکی ادبیات روسیه است و موتزارت موسیقی آلمان. «می ترسم لایق رنجهایم نباشم». این جملهی داستایوفسکی جوهر آثار اوست. رنج، تم مورد علاقهی نویسندهی «جنایت و مکافات» است . رنجی که در شبهای روشن کمتر فلسفی و بیشتر جوانانه است. شبهای روشن محصول دورانیست که هنوز «رنج» در سطح است و به اعماق نرسیده.